نَنوشته‌ها

همه رفتند؛ من مانده‎‎‎ام و خدایم...

نَنوشته‌ها

همه رفتند؛ من مانده‎‎‎ام و خدایم...

روسپ*ی‌های رسانه ایی

برخی نوشته‌ها در ذهنم ادمی تثبیت می‌شوند به معنای واقعی کلمه!

خدا رحمت کناد نویسنده خوش ذوقش را؛





راه دیگری نیست؟ چرا.

می‌توان عین «روسپی‌ها» که هرشب و هرلحظه یک‌جای دیگرند، همزمان برای این روزنامه و آن روزنامه و این مجله و آن‌یکی و آن‌یکی و آن‌یکی نوشت. حتا می‌توان رفت فلان خبرگزاری که کلمه‌ای پول می‌دهد و کیفیت را فدای کمیت می‌کند، عین دست‌گاهِ کپی، خروجیِ تازه بیرون داد. اما، به خدا این کارِ من نیست. من، دوست‌دارم با اعتقاد بروم سراغ کارم. جایی کار کنم که به خط و ربطش معتقدم و تا زمانی که به آن خط و ربط و اعتقاد متعهدم، همان‌جا بمانم و برای همان‌جا بنویسم.


متأسفانه یا خوش‌بختانه، این اعتقاد من است. با این اعتقاد هم، می‌دانم که به جایی نمی‌رسم. می‌دانم که با این روش و منش.... چه بگویم؟ من می‌خواهم زندگی کنم. پس کار می‌کنم تا زندگی‌ام بچرخد، زندگی نمی‌کنم که پول در بیاورم.



پاکت ها-حسام الدین مطهری



پ.ن: به قولی emphasises are mine!


افتخاری که از دید جهانیان پنهان شده



امروز، حول و حوش مترو طالقانی بودم، که دیدم چهار جوان چینی (شکستنی نه!، از دیار چین)، دو دختر و دو پسر،  قصد ورود به لانه جاسوسی را دارند از درب بانوان!

 

مامور ورود و خروج (خانم)، که قادر نبود به زبان ایما و اشاره حالی‌اشان کند از این در نمی‌شود؛ 

 

جلو رفتم و  به زبان بیگانگان (انگلیسی) پرسیدم: می‌خواید از سفارت سابق بازدید کنید؟ 

 

هیجان‌زده از دیدن کسی که زبان‌شان را می‌فهمد با شوق تایید کردند و من  نیز هم راهنمایی‌شان کردم به درب اقایان؛ مامور درب که او نیز بی‌شک انگلیسی نمی‌دانست به من گفت به ان‌ها بگویید نمی‌توانند بازدید کنند؛

 

با تعجب پرسیدم: چرا؟

 

پاسخ داد: بازید از سفارت برای خارجی‌ها قدغن(؟!؟!؟!؟) است!

 

با تاسف خبر را به اطلاع چینی‌ها رساندم، پسر جوان گفت: ما اهل چین هستیم، دوستیم با شما، چرا نمی‌ذارید بازدید کنیم؟

 

ولی پاسخ همان بود! بازید از سفارت سابق امریکا برای خارجکی‌ها قدغن است!

 

 ازشان خداحافظی کردم و به دلیل عجله برای رسیدن به برنامه، رفتم به سوی ایستگاه اتوبوس.

 

خیلی ناراحت شدم از این که در حق این حادثه مهم تاریخ انقلاب این گونه ظلم می‌شود؛

 و از خودم پرسیدم:

 

چرا این همه تلاش جوانان ایرانی برای تصرف این سفارت، این خون‌های فدا شده در مبارزه با استکبار و استعمار امریکا، و این حادثه بزرگ و بی‌نظیر بین‌المللی باید از دید توریست‌های معدود! پنهان بماند؟

چرا اجازه نمی‌دهیم که این تاریخ پرشکوه ما دیده شود؟

 

من یه عنوان یک جوان (!؟!) نسل n ‌امی انقلاب، از همه‌ی مسئولان و مدیران لانه جاسوسی می‌خواهم، این سفارت منحوس را بر همه‌ی توریست های بین‌المللی بگشاید، تا به عنوان یکی از جاذبه‌های تاریخی و گواهی بر حماسه و شجاعت دانشجویان ایرانی، به نسل‌های جدید جهان معرفی شود!

 

 

پ.ن: بیاین یه کمپین راه بندازیم برای تسهیل بازدید توریست‌ها از لانه جاسوسی!

هر کی پایه‌ است، بسم الله...


پ.ن2: هر چی سرچ کردم دیدم یه عکس درست و حسابی از نمای بیرونی سفارت موجود نیست در نت! لذا این پست بدون عکس می‌باشد!

روزهای تنش‌زای آخر ترم!

هم‌اکنون ژانر دپرشن دارم!


یه بار هم که از دردهایمان نگاشتیم، ( مراجعه شود  به دو پست قبل)  بر آن خرده نهادند که گرچه خرده‌هایشان بس قابل تقدیر است اما خرده است دیگر!


همه‌ی هوس نوشتنم پر کشیده است در پس این روزهای پر تنش آخر ترم!

به شدت محتاج دعایم تا درهای رحمت الهی بار دیگر بر رویم گشایش یابد و 

امدادهای غیبی اخر ترم را به سلامت به انتها ببرد!


سپاس از دعای خیرتان که بدرقه‌ی راهم خواهید کرد....