نَنوشته‌ها

همه رفتند؛ من مانده‎‎‎ام و خدایم...

نَنوشته‌ها

همه رفتند؛ من مانده‎‎‎ام و خدایم...

منازعه‌ای به قدمت بشر!

عــــــــقــــــــــل، «ابــــــــراهیم» مــــــــی‌شود؛

و

دل، «اســـــــماعـــــــیل»...


زانو می‌زنم در برابرت،

قربة الی الله...


 

پ.ن: این‌جا زمین است و ساعت به وقت انسانیت خواب؛ 

عجب موجود سخت جانی است دل...!!! 

هزار بار می‌شکند، می‌سوزد، می‌میرد!

و باز هم می‌تپد! 

به عشق توست بی‌شک!

پروردگارا! این دل قربانی را از من قبول کن.

نظرات 7 + ارسال نظر
نیلو دوشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:19 ق.ظ

خیلی زیبا بود متنت عزیز!!!! ولی هم ابراهیم دل است و هم اسماعیل البته میشه گفت حرف تو هم درسته یعنی ابراهیم عقل است ولی عرفا میگویند عقل همان عشق و دل مجنون است !من که نمیفهم یعنی چه!!! و البته روایات این را ثابت میکند و این مفهوم را میرساند که ابراهیه هم دل است. وچون ابراهیم قربانیش را خدا نپذیرفت به درگاه خدا ناله و شکوه کرد بار الها! ای خدای من آیا خطای از من سرزده است که از من نمی پذیری ؟؟!
ندا امد ابراهیم نه با ذبح اعظم جایگزین کردم!!!!



ممنون از توضیحات عارفانه ات

ستایش دوشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:23 ق.ظ http://nobodylovesme.blogsky.com/http://

آخی دلم سوخت
قربان دل شکسته ات
میشکنم آنکه دل دوستم را شکاند

سلام


میسی بابت ساپورت روحی

رهرو دوشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 07:27 ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

هر چند که از آینه بی رنگ تر است
از خاطر غنچه ها دلم تنگ تر است
بشکن دل بی نوای ما را ای عشق
این ساز ،شکسته‌اش خوش آهنگ‌تر است

یا حی

گویای خاموش سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:02 ق.ظ

به نام خدا

سلام

ابراهیم در راه دلش، در راه عشقش به «او»، دلش، «اسماعیلش»، رو قربانی کرد...
این دل حکایت عجیبی داره...

واقعاً زیبا و دل انگیز نوشتی...

سلام گویااا
چون تلخ بودم نیومدم تولدرو تبریک بگم دیدم شادی همه رو بهم میریزم

گویای خاموش سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:10 ق.ظ

و این رو فراموش کردم در مورد پ.ن. بنویسم...

هرچند که از آینه بی رنگ تر است
از خاطر غنچه ها دلم تنگ تر است
بشکن دل بی نوای ما را ای عشق
این ساز شکسته اش خوش آهنگ تر است...


میدونی خیلی دلم گرفت..خیلی

قران گرفتم دستم و گفتم : تو دعوام کن

اخرین ایه ی رعد اومد...

باران سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:22 ب.ظ

سلام خواهرجون!

بعضی وقتا دیوار دعا برای اینکه به خدا برسه یه تیکه مصالح کم میاره، کاربرد دل شکسته هم تکمیل کردن همون دیواره س!

حالا که دل شکسته ات رو گذاشتی سر جاش و رسیدی به خدا، برا دوستات هم دعا کن؛ مخصوصا واسه من که دوست واقعیتم [آیکن خود شیفته]

......

فک کنم این پست مرتبط با پست قبلیت باشه، نه؟
بابا خو چرا من که میام تهران نمیگی طرف کیه تا حالشو بگیرم خب؟ ..... چرا اینجوری نیگام میکنی ببین ! من همه قابلیتام رو یه دفه رو نمیکنم که

یه بار امتحان کن، ضرر نمیکنی

سلام

اخه یه نفر نیست که خواهر...مسأله همون کوسه های طفلکند که میخوان دلی از عزا در بیارن...کمک کن تا دلی از عزا در بیارن..
شما فعلا کدیین رو رد کن بیاد که شدیدا بهش نیاز دارم خواهر

ستایش چهارشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 02:07 ب.ظ http://nobodylovesme.blogsky.com

خوش بحالت وبلاگ داری

وبلاگ من که به خاطر دستور بالا مسدود شد

ما در چه فضایی زندگی می کنیم اجازه اظهار نظر در وبلاگ هم نداریم

از این مصلحت اندیشیدن برای آدمهای بی مصلحت خسته شدم

عیب نداره...

غصه نخور خواهر عزیزم

گیریم که یک وبلاگ تو را مسدود کردند؛ با رشد وبلاگ هایی که من برایت می سازم چه می کنند؟
(شعار اپوزسیونی)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد