نَنوشته‌ها

همه رفتند؛ من مانده‎‎‎ام و خدایم...

نَنوشته‌ها

همه رفتند؛ من مانده‎‎‎ام و خدایم...

درخت کلام من!

درخت کلامم را

به سان کاجی که برای کریستمس آذین بندی می‌شود؛

می‌آرایم

به حباب‌هایی از واژگان فارسی.

دست می‌ببرم لابلای شاخه‌ها و بهترین را می‌چینم؛

درخت کلام را آذین می‌بندم به شفاف‌ترین و زیباترین واژگان!


حیف که ذره‌ای شعور فارسی نداری درک‌شون کنی! 

 


پ.ن: گاهی وقت‌ها ما آدم‌ها رو چی فرض می‌کنیم واقعا؟!

پ.ن2: امام علی بن محمد الهادی النقی (ع) می‌فرمایند: از کسی که نسبت به او کدورت و کینه داری، صمیمیّت و محبّت مجوی  و از کسی که نسبت به او بدگمان هستی، نصیحت و راهنمائی طلب نکن/ زیرا (حال و هوای) قلب دیگری نسبت به تو، همانند قلب خودت نسبت به اوست.

چه انتظاری است که پالس‌های ارسالی و تفکرات ما به دیگری نرسد؟

نظرات 3 + ارسال نظر
ستایش دوشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:52 ق.ظ http://nobodylovesme.blogsky.com

من که نفهمیدم چی میگی

ولی به نظر من بیخیال
دنیا اینقدرها هم جدی نیست


دنیا جدی نیست...ولی خسته شدن از ادم هاش جدیه نه؟

باران دوشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 04:04 ب.ظ

سلام

خوبی حسی جان؟!!


حالا اون بابایی که انقد از شعورش تمجید! میکنی اینجا رو می بینه؟
میخونه ننوشته ها رو؟


خشن شدی حسی! بی خیال بابا، بذار ننوشته ها مثل همیشه با صفا باشه، واژه هاش بهاری باشه ، سبز! باشه

سلام

هیییییییییس
به هیشکی نگی!
مخاطب خاص نداره!

۲۰۶۶ چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:47 ب.ظ

سلام
حدیثو که خوندم دارم فکر میکنم یعنی همون چیزا که تو ذهن من هست تو ذهن فلانی هم نسبت به من هست؟ فکر کنم هست!

-------------
الان یادم افتاد جدا نفهمیدم چرا پسره و مادره ناراحتن ولی دختره عین خیالشم نیست؟

سلام

اره..بیشتر مواقع هست...همون احساسی که ما نسبت به دیگران داریم دیگران نسبت به ما دارند...شاید یه چیزی مثل همون قانون جذب و پالس فرستادن و اینا...

---------------------------

چقدر دیر افتاد!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد