نَنوشته‌ها

همه رفتند؛ من مانده‎‎‎ام و خدایم...

نَنوشته‌ها

همه رفتند؛ من مانده‎‎‎ام و خدایم...

آدم های خوب شهر

سر شب بود و خسته از یک روز کاری فشرده و داغون، نشستم روی صندلی عقب ماشینی که ابتدای خط، منتظر مسافر بود؛

راننده سلامی کرد و مودبانه پرسید: ایرادی نداره دقایقی منظر مسافر باشم؟

به تلخی «نه»ای گفتم و توی دلم غر میزدم که این هم یکی دیگر از آن رانندههای حرّافی که از بس با مرد و زن جماعت سر و کله زده، میخواهد با من «گپ» بزند!

چند ثانیهای بیشتر طول نکشید که یک مرد مسن سوار شد و به گرمی سلام و علیک کردند و بعد از او هم مرد دیگری روی صندلی عقب نشست. راننده چنان احوالپرسی گرمی میکرد که فکر کردم یا آشنا هستند یا مسافر همیشگیاش.

استارت زد و خطاب به من، با لحن همیشگی یک مسافرکش، گفت: «راحت بشین خواهرم من مسافر دیگری سوار نمیکنم

و رو به مسافرین مرد حرفش را اینطور ادامه داد: صبح امروز خانم جوانی نشست صندلی جلو و دو خانم هم عقب سوار شدند، یکی از آشنایان را دیدم و به مسافر صندلی جلو گفتم: میشه برید عقب که این آقارو سوار کنم؟ اون هم نپذیرفت و من هم رفیقم رو سوار نکردم. زن خطاب به من گفت: ای بابا آقا! دوره این کارا گذشته! من هم گفتم:نه خانم! من هیچ وقت یک مرد رو کنار ناموس مردم سوار نمیکنم.

وقتی توی این شهر بیرحم، توی این روزگار سرد، نوری ببینی، همه خستگیهایت را میزدادید. خدا زیاد کند آدمهای خوب این شهر را.

 

پ.ن: هنوز هم وقتی شبها میخواهم سوار تاکسی شوم، امیدوارم گذرم به همین مرد راننده بیفتد.

پ.ن2: دعایش میکنم همیشه. نه تنها من، بلکه حتما همه زنهایی که عذاب میکشند از کنار مرد دیگری نشستن در تاکسی، دعاگویش هستند.

پ.ن3: این روزها، اگر نیمساعت هم کنار جاده منتظر بمانم، دیگر حاضر نمیشوم صندلی عقب جای بگیرم، کاش قانونی تصویب شود که فقط دو مسافر صندلی عقب بنشینند.

پ.ن4: عکاس خوش ذوق: خودم! سوژه: نرگسهای پاییزی من

نظرات 6 + ارسال نظر
گویای خاموش چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 11:55 ق.ظ

به نام خدا

سلام

واقعاً خدا خیرش بده.. و زیاد کنه این تیپ آدما رو..

-----------------

حالا این مورد که به جای خود، ینی این که واقعاً جای هزار تا آفرین داره و خدایی چیزیه که خیلی کممممممم ممکنه دیده بشه..

اما راستش این قدر آدما خسته و بی حوصله و بعضاً بداخلاق شدن، که حتی دو سه روز پیش دو مورد ِ خییییییییلی ساده تر از این هم دلگرمم کرد! شاید به نظرت خنده دار بیاد، اما حتی مسئول اطلاعات یک اداره هم باعث خوشحالی من شد وقتی که با حوصله ی تمااااااااام و با جزئیات و با دلسوزی من رو درباره ی سؤالی که در موردی داشتم راهنمایی کرد (برخلاف خیلی ها که فقط آدم رو از سر خودشون باز می کنن و همش داد می زنن!).
و کارمند بانکی که درباره ی اعتراضی که بهش کرده بودم خیلی مؤدبانه توضیح داد و کلی عذر خواست (برخلاف خیلی های دیگه شون که کافی ه یه حرفی بزنی، ببین چه طور قورتت می دن!)!

ببین کارمون به کجاها کشیده که از چنین برخوردهایی هم خوشحال می شیم!!

سلام
دقیقا... همینطوریه. وقتی یکی کارش رو انجام میده همه میگن ادم نمونه
چقدر بد شدیم.... چقدر خوبی ها میونمون کم شده :(

100را پنج‌شنبه 21 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 11:36 ب.ظ

حس غریب تو هنوز زنده ای؟؟؟؟؟؟؟؟

سلام
بله متاسفانه عزراییل سرش شلوغه، نوبت به من نرسیده هنوز

پارسا زاهد جمعه 22 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 09:07 ب.ظ

به نام خدا
سلام

واقعاً این مرد نادر بوده ها (نادر به معنی کمیاب :دی)

در مورد تاکسی نشستن یه چیزی بگم؟
راستش من هنوز این دوراهی برام حل نشده

اینکه سوار تاکسی می شم صندلی جلو بشینم که خانمی کنارم نشینه. یا صندلی عقب بشینم که اگه خانمی خواست سوار بشه برای معذب نبودن بره جلو :دی ؟؟؟؟
راستی یه چیزی هم که بدون استثنا دیدم و خانم چادری و مانتویی و هر تیپ دیگه‌ای همین کار رو می‌کردند این بوده که هر وقت دو نفر عقب باشن. یکی خانم و یکی آقا و سمت راستی خانم باشه
وقتی آقایی دیگه میخواد سوار شه. اون خانم پیاده میشه تا بین دو آقا قرار نگیره.

سلام
امروز که من یه مورد نادرتر دیدم!
ناچار بودم عقب ماشینبشینم، کنار دو تا مرد، فشرده و چسبیده به در!
یکی از اون اقایون پیاده شد ولی این اقایی که وسط و نزدیک من نشسته بود از جاش تکون نخووووووورد!
یعنی هی به خودم گفتم یه چی بهش بگم! اما خویشتن داری پیشه کردم، مسافر جلو پیاده شده و من رفتم جلو نشستم.
بعد هی میان منو متهم میکنن به ضد مرد بودن! اخه با این رفتارهای بی ملاحظه، آدم چی بگه به این ذکور؟ چی بگه؟!؟

goolha یکشنبه 1 دی‌ماه سال 1392 ساعت 06:58 ق.ظ

سلام خواهری خوبی ؟
هست این جور ادمها

سلام خانم
از این ورا،
بعله هستند
ولی کم یاب

گویای خاموش شنبه 7 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:36 ق.ظ

سلام

کجایی دخترم؟؟!

سلام
همین دور و برا

تولد چهارشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 02:12 ق.ظ

کدام خط سوار میشوید بانو ؟! :|

خط از سر خیابون تا روبروی خونمون :پی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد