شاید برای خیلی اولین بارها، 92 را در بیمارستان، راهروهایش و حیاطش سپری کردم.
توی حیاطهایشان نشاندیام، تا بفهمم که در پس هر لحظهی این دنیا، تنهایی و جدایی از توست و قرار است فقط تو باشی و من؛ حتی اگر حجمی از آدمهای خوب هم در کنارم باشند؛
92 برای من تو راهروها، سالن انتظار، حیاط و اتاقهای بیمارستانهای این شهر کثیف، تلخ گذشت اما گذشت، همانطور که هیچ چیز ماندگار نیست الا تو.
یادم خواهد ماند، اوقات بسیاری که در سال پیش، مثل همان نیمه شبی که در حیاط مسجد نشستم، غلبه تصمیم تو را بر خواست و تلاش خودم دیدم، و در اشک حسرت ماندم.
پروردگارا
ترا سپاس که کنارمان هستی، در سختیها، در دردها، در شادیها، در ترسها و اندوهها.
کمکم کن در 93، عبد قابلی برای تو باشم.
پ.ن: امیدوارم کولهبار 92 تون، پر باشه از تجربه، از سختیها و شادیهایی که گذشت؛ و دعا میکنم در روزهای پیش رو غرق شادی و نشاط باشید
به نام خدا
سلام
خوب می فهمم چی نوشتین و هر کدوم از ماها تجربه ی خاص خودمون اما مشابه در سال 92 داشتیم. و تنها برامون خدا موند و بس.
آخرش هیچ جایی جز درگاه او را نداشتیم :)
ممنونم خدا
و ممنونم از شما که یادآوری کردید.
انشالله امسال دعاهامون در حق همدیگه مستجاب می شه.
پس دعاگوتون هستم و التماس دعا دارم :)
ان شا الله هممون به خواسته هامون برسیم و مهمتر از همه، عاقبت به خیر باشیم
سلام
سال نو مبارک خواهرجان
امیدوارم دیگه تجربه بیمارستان و دلشوره هاشو نداشته باشی، خدا به همه علی الخصوص مادر عزیزت سلامت عنایت کنه
................
تیکه اول ِ اولین جمله ت ابهام داره!
سلام عزیزم
ممنونم
چه ابهامی؟
به نام خدا
سلام
این پستت خیلی بغض داره، خیلی..
تحت توجهات حضرت زهرا سلام الله علیها، سال نو مبارک و پر از شادی باشه ان شاءالله :)
سلام
هووووم
ان شا االله
و همچنین برای شما