نَنوشته‌ها

همه رفتند؛ من مانده‎‎‎ام و خدایم...

نَنوشته‌ها

همه رفتند؛ من مانده‎‎‎ام و خدایم...

This too shall pass!

خیلی سخت نبود،


فقط قرار بود اگر روزگار تلخی به کاممان نشاند،


گریه کنیم، آه بکشیم، غر بزنیم حتی،

ولی انگشت اتهام سمت خدا نگیریم...

کاسه کوزه‌ها را سر او نشکنیم.


خیلی سخت نبود؛ 


فقط با خدا قرار گذاشته بودیم، 

دل دیگران را نشکنیم، 

با همه مهربان باشیم، 

یا حداقل ظلم نکنیم.




پ.ن1: کاش همین چند عهد و پیمان ساده را حفظ کرده بودیم، کاش!

پ.ن2: خیلی تلخ است آخرین خاطره تو، آخرین تصویر تو در ذهن من، نگاه‌های طلبکارانه و بی تفاوتت باشد!

پ.ن3: دوست دارم با همه کلماتی که توی دایره المعارف جمع شده، به همه زبان های بشری، از تو بیزاری بجویم... لعنت به همه حرف ها و بغض های فروخورده!