نَنوشته‌ها

همه رفتند؛ من مانده‎‎‎ام و خدایم...

نَنوشته‌ها

همه رفتند؛ من مانده‎‎‎ام و خدایم...

دلم میگیرد، همین!

چند دوری است مذاکرات که می شود، بر تنش ها و نگرانی هایم افزوده می شود،

نگران از این که خبری از دستمان در نرود، چیزی جا نماند، هرچند که همه مذاکرات پشت درهای بسته است و عملا خبر دندانگیری حاصل نمی شود، اما بالاخره همان تک جمله ای که ظریف پیش از شروع دور بعدی مذاکراتش میگوید در این میان غنیمتی است برای خبر گزاری ها.

چه ساعت ها که چشم می دوزم بر مانیتور، و هر بار با استرس رفرش میکنم توییتر خبرنگاران حاضر در محل مذاکرات را، ما که حضور فیزیکی نداریم و تلاش میکنیم از گمانه زنی ها و خبرهای خبرنگاران خارجی، از دهان آن ها خبرها را ببینیم و بشنویم، در نهایت شاید چیزی تهش نباشد؛

چون عالیجنابان معتقدند مذاکرات قارچ است و باید در فضای بسته رشد کند،

و چنین است که ماحصل همه تلاش ها، عملا هیچ است و پوچ!

تو تلاش می کنی، تقلا می کنی، اما دستاوردی ندارد.... گرچه هی به خودت میگویی که ما ماموریم به انجام وظیفه و نه ضامن نتیجه؛

ناراحتی خودت به کنار، اما در کنار طعنه ها، کنایه ها و حتی گاه نگاه های خیلی معنادار(!) بالا دستی ها، فقط دلم خیلی می گیرد؛ همین.

 

پ.ن:  نقـــــــــــــــــــــــــــــــدم

نظرات 2 + ارسال نظر
پارسا زاهد جمعه 23 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 01:10 ب.ظ

به نام خدا
سلام
من هم تقریبا چنین تجربه هایی داشتم. اون لحظات آرزو می کنم که یه روزی گهی زین به پشت و گهی پشت به زین مصداق پید کنه و بهشون نشون بدم ارتباط درست برخورد درست و ... اسلامی چطوریه

سلام
بله خیلی بده این تجربه

باران شنبه 1 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 10:06 ب.ظ http://vajehaye-barani.blogfa.com/

سلام

گفتم حالا که داری میری کربلا از همین الان سفارش کنم زیر قبه بارگاه امام حسین(ع) دعام کنی

خوش به حالت حسی! لیاقت میخواد، سعادت میخواد، طلبیدن میخواد...
کاش می شد می دیدمت قبل رفتن، نمایشگاهم که سعادت دیدنتو نداشتم
چقدم دلم گرفت وقتی برگشتم از نمایشگاه، حالم اساسی گرفته بود...

بگذریم
فراموشم نکن خواهر جون!

سلام خانم
ان شا الله اگر لایق باشم دعا گو خواهم بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد