نَنوشته‌ها

همه رفتند؛ من مانده‎‎‎ام و خدایم...

نَنوشته‌ها

همه رفتند؛ من مانده‎‎‎ام و خدایم...

خاطرات سفر کربلا - بخش نخست

هر کس دوست دارد چشمه‌ای از مدینه فاضله‌ای را ببیند که بعد از ظهور ترسیم می‌کنند، وقتی مردم با هم مهربانند و اخلاص، صمیمت و از خود گذشتگی موج می‌زند،‌ خود را به مراسم پیاده‌روی اربعین برساند.

نمی‌دانم در پس این همه ارادت مردم عراق به زوار اربعین چیست،‌ اما در مخیلهام هم نمیگنجید اینقدر شرمسار و فراتر از شرمسار میزبانانمان شوم که دارا و ندارشان، همه هستیاشان و فراتر از هستی‌اشان را می‌گذارند در طبق اخلاص و آن قدر به تو محبت می‌کنند که تو فقط دست و پا شکسته می‌گویی: خجلتنا و آن‌ها هم می‌گویند: للحسین (ع)


وقتی رسیدیم نجف، قرار بود در حسینه‌ای مستقر شویم، صاحب حسینیه شیخی بود سی و پنج شش ساله و صاحب 5 فرزند.

معجزه از بدیهیات این سفر است، از همان لحظه‌ی آغازینش. من و "دوس‌جون" که ترجیح داده بودیم هوایی سفر کنیم، زودتر از سایرین به نجف رسیدیم، شب قبل آدرس را توی وایبر از شیخ میزبان گرفتیم؛ اما آگاه بودیم که یافتن آدرس در عراق بسی سخت است و دشوار. مخصوصا وقتی عربی بلد نباشی و میزبانت هم انگلیسی یا فارسی نداند.


موقع نماز ظهر بود، ساک‌ها را که گرفتیم، دوس جون پیشنهاد داد نماز بخوانیم، هنوز وضویمان را نگرفته بودیم که در محیط بیرونی فرودگاه قیمه عراقی پخش می‌کردند و با التماس می‌گفتند بیاید بگیرید مستحب است. نگرانی‌امان اما هم‌چنان پا برجای بود، چگونه مسیر را بیابیم؟ کیف‌هایمان را که برداشتیم راه بیفتیم سمت تاکسی‌های فرودگاه، زنی از من پرسید که کجا می‌روید؟ گفتم شارع المدینه، گفت من هم تنها هستم، با شما بیایم؟ گفتم چرا که نه توی دلم داشتم می‌گفتم بالاخره خودمان را ولو با لال بازی می‌رسانیم به مقصد، به این زن طفلک هم کمک می‌کنیم که او پیش‌دستی کرد و پرسید: عربی بلدید؟ با خنده گفتم نه، گفت پس هیچ نگویید، من زاده بغدادم، اگر بفهمند عربی نمی‌دانید از شما کرایه بیشتری می‌گیرند.

زنی که تصور می‌کردم قرار است باری بر دوشمان باشد، دکتری زاده‌ی بغداد بود که از ترس داعش به ایران پناه آورده بود. نه تنها ما را رساند به شارع المدینه، که به شیخ میزبانمان زنگ زد و او را کشاند دنبال‌مان تا سرگردان توی خیابان‌ها دنبال آدرس نباشیم. و این نخستین معجزه‌ای بود که سفر با آن آغاز شد.

از ان جایی که در گروه ما فقط چهار خانم بود و بقیه مرد بودند؛ حسینیه را سپردند به دست جماعت ذکور و منزل شیخ شد استراحت‌گاه ما. سرگروه‌مان خود شیخی بود عراقی، و خوب می‌دانست چه خانه‌ای را انتخاب کرده است، ایرانی پسند! یعنی از کرامات خفیه‌ی این سفر، همان مکانی بود که ما درونش مستقر شدیم، که در حد یک خانه متوسط ایرانی تجهیزات داشت و برای ما دلپذیر بود، مخصوصا وجود نعمتی به اسم ماشین لباسشویی! که وقت بازگشت از کربلا، به داد لباس‌های کثیف و گل‌آلود شصت نفرمان رسید. بماند که تجهیز این خانه به پتوهای نو و گرم، داشتن حمامی داغ و مجهز بودن سرویس بهداشتی به "شلنگ" هم مزید بر امتنان بود.

 

 

 


نظرات 8 + ارسال نظر
باران جمعه 12 دی‌ماه سال 1393 ساعت 07:08 ب.ظ

سلام

زیارت قبول!

آقا قضیه این عکس بر عکس چیه؟!

سلام
ممنون
دعاگو بودماااا

اشتباه شده خانم اصلاح میکنم

پارسا زاهد جمعه 12 دی‌ماه سال 1393 ساعت 10:46 ب.ظ

به نام خدا
سلام
باز هم زیارت قبول

چه خوب که محل اسکان راحتی گیرتون اومد :)
میگم این عکسه خیلی یه جوریه چرا؟ :دی

سلام
ممنون
اشتباااااااااااه برعکس شده

گویای خاموش جمعه 12 دی‌ماه سال 1393 ساعت 10:47 ب.ظ

:)

من بیشتر :)

گویای خاموش جمعه 12 دی‌ماه سال 1393 ساعت 11:38 ب.ظ

شلنگ هم البته بسیار مهمه :)))

نمییییییییییییییییییییییییدونی چقدر مهمه
تازه یه چیزایی برات تعریف کنم روده بر میشی از خنده :D

گویای خاموش چهارشنبه 17 دی‌ماه سال 1393 ساعت 12:42 ق.ظ

آره خب، هر کس هر جایی که می ره، حالا می خواد عراق باشه یا مثلاً اروپا فرقی نمی کنه، همیشه این قضیه ی شلنگ جزء اولین صحبت هایی ه که می شه!


تعریف کن، الآن به شدت نیاز به خنده دارم

در اسف بار بودن اوضاغع همین بس که توی سه روز پیاذه روی، برای یافتن دستشویی مناسب از باریتعالی مدد میخواستم!!!!
البته خب منو که میشناسی خیلی حساسم، وگرنه اوضاع h,krnv ناجور نیس
:D

گویای خاموش چهارشنبه 17 دی‌ماه سال 1393 ساعت 12:42 ق.ظ

راستی این عکسه چرا این طوریه؟

جامانده ق ش شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 12:18 ب.ظ http://asemaniha.net/

السلام ایها زائر الحسینی
خوشا بسعادتتون
اما استخاره کردم برم خیلی بد اومد !
شب جمعه بود تو هیات خیلی گریه کردم یا امام حسین چرا قبولم نکردی!
چون بیمار بودم غافل از اینکه دو روز بعدش سکته کردم و یکماه گوشه بیمارستان تو حسرت کربلا بستری شدم!
خلاصه اینکه فقط تعریف این سفر رو از دوستان شنیدمو و حسرت خوردیم!
میدونم امام حسین ع گلچین کرده بود و من رد شده بودم!
انشالله بزودی قسمتمون بشه!

سلام
بلا دور باشه ازتون ان شا الله
گرچه می تونید یکی دو روزه اربعین برید زیارت
ولی پیاده روی اصلا توصیه نمی شه برای شما. بی نهایت الودگی داره و برای وضع جسمی شما اصلا مناسب نیست

جامانده ق ش یکشنبه 15 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 11:44 ق.ظ http://http://asemaniha.net/

با سلام
بعد از یکسال گریه و زاری بالاخره امسال آقا قبولم کرد
اصلا باور نکردنی بود که توفیق داد با پای پیاده عازم کربلا شدم و از خود نجف تا کربلا با قدرت عشق سفر کرد
اصلا باورم نمیشد که من تو اینجا هزار متر از راه رفتن عاجزم و عشق کربلا و زیارت و گرفتن حاجت چه جوری منو پرواز داد الله اعلم
امثال حاجتی داشتم و بخاطر گرفتن حاجتمم عازم شدم و میخوام انشاله از جاموندگی در بیام
برام دعا کنید
شهدا شرمنده ایم

سلااااااااااااام
جدا؟
خوشا به سعادتتون
اذیت نشدید؟ امسال خیلی شلوغ تر از پارسال بود
ان شا الله حاجت روا باشید.. برای ما هم دعا کنید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد