نَنوشته‌ها

همه رفتند؛ من مانده‎‎‎ام و خدایم...

نَنوشته‌ها

همه رفتند؛ من مانده‎‎‎ام و خدایم...

مخاطب خیلی! خاص

 

پیش نوشت1: متن ذیل مخاطب «خیلی خاص» دارد! و علی‌رغم شباهتش به «او نویسی» اصلا جزء این دسته، طبقه بندی نمی‌شود زیرا «او نویسی» جریان سیال ذهن نویسنده است و سفارشی نیست؛ مخاطب خاص هم ندارد چه برسد به مخاطب «خیلی خاص»!


پیش نوشت2: حالا مثلا فهمیدی متن برای کدام «مخاطب خاص» نوشته شده است؛ چه دردی از تو دوا می‌کند؟!!؟ پس با سوالات بی‌جا و تفاسیر نابه‌جا، مانع کسب نشوید لطفا!


پیش نوشت3:  به شما توصیه می‌شود از مراجعه به ادامه‌ی مطلب خودداری نموده و هم اکنون برای جلوگیری از اتلاف وقت بیشتر این صفحه را ببندید؛ چرا که خواندن این متن به افرادی با «جنبه‌ی  18- » یا به قول بروبچز با «جنبه‌ی سوراخ!»  اکیدا توصیه نمی‌شود!


پیش نوشت 4: نویسنده هیچ تعهدی نسبت به پیامدهای کلیک احتمالی شما بر قسمت ادامه‌ی مطلب ندارد! حتی شما دوست عزیز!


.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-




رایحه‌ی  «نرگس» را داری  همیشه؛

نه! نرگس که عِطر خاصی ندارد!

نرگس خاص بودنش به عِطرش نیست؛ به ظاهر شکیل و متفاوتش است؛

 

اما ظاهر تو خاص نیست؛

تو «نرگسی»؛ شاید چون باطنت، خاص‌تر از ظاهرت می‌شود؛

 

تو «نرگسی» چون چشم‌هایت...

چشم‌هایت که می‌بلعند همه‌ی افکار آدمی را؛

و آنچه برایم می‌گذارند؛ تلاش برای گریزی نافرجام است!

 



تو «خاص» می‌شوی؛ همان گونه که فعل‌هایم برای «تو» مفرد نمی‌شوند؛

بگذار این‌جا برایم «تو» باشی؛

بگذار برایم «ساده» شوی یک بار!

برخلاف همه‌ی روزهای مشترک‌مان؛ که تو «شما» می‌شوی و من؛

 حین حرف‌هایت، تنها زمین را می‌کاوم.


 

تو «نرگس» می‌شوی وقتی همه‌ی حرف‌هایت

گاه تیغی می‌شود برای قطع زنجیرهای آهنین؛

و «خاص» می‌شوی وقتی فاصله می‌گیری از زمینی شدن؛

آن هنگام که حقیر می‌شوند جذبه‌های خاکی...


 

تو «عزیز» می‌شوی چون همه‌ی احساسات عارفانه‌ات

که می‌بخشند بی‌حساب، مهر و محبت و عِتاب.


 

تو «نیروی جاذبه» می‌شوی!

 چرا که جاذبه‌ایی عمیق، در اعماق قلبت نهفته است؛

که گاه می‌شکند با نگاه‌های ترجمه‌ناپذیرت

و گاه مدفون است لابلای کلماتت؛

کلماتی که آگاهانه برمی‌خزند از اندیشه و

 فرو می‌روند در روح و جان آدمی!

گاه چون پرتو نور، گرمی می‌بخشند و گاه میخ سردی هستند بر تابوت!


 

سخت است ترسیم همه‌ی افکارم

در قالب این واژگان پست زمینی...

پس اعتراف می‌کنم که تو فقط نرگسی؛

متلاطم چون امواج دریا؛ و ساده مثل من!


 

پی‌نوشت باربط: به‌تر از این نمی‌شود؛ آفرینش متن، به همت دستانی که با ترس روی صفحه کلید می‌لغزند!


پی‌نوشت بی‌ربط: این روزها دعا کنید برای یکی از فعالان سابق عرصه‌ی جهاد مجازی؛ که بسیار نیازمند دعای شماست.

 

نظرات 3 + ارسال نظر
ستایش پنج‌شنبه 11 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 11:53 ق.ظ

سلام دوست جون
آیا مخاطب خاص شما واقعا لایق این واژه های پر معنا و زیبا هست؟
در اینجا دعایی را که امام سجاد(ع) میفرمود در حق او میکنم که اگر لایق این تعریفا نیست شاید این دعا کمکش کند:
الهی درون ما را بهتر و زیباتر از بیرون ما کن!
باید اعتراف کنم که دارای حس ظن بالایی نسبت به او هستی چون من هم مخاطب خاص شما را میشناسم

سلام
حسن ظن؟
شاید شما با نگرش مثبت خوندید چون من جاهایی فحش هم دادم بهش هاااا

۲۰۶۶ شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:40 ب.ظ

سلام

با توجه به داشتن مخاطب خیلی خاص، از خوندن مطلب صرف نظر کردم.

یه وقت به پای تنبلی نذاریدااا

سلام
احسنتم!

شما یک مخاطب با شعور بالا هستید
از اون مخاطب هایی که آدم دوست داره وبلاگشون رو فقط اونا بخونن

حاج حسین طناز الرعایا! جمعه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:41 ب.ظ http://shahde-mashhood.ir

فقط خدا میداند درون انسانها چه شکلی است،گاه ما می اندیشیم که کسی خوب و بزرگوار است که در حقیقت نیست و گه گاه میاندیشیم که بد و خبیث است که در واقعیت این طور نیست؟
ما همیشه برداشت ذهنی خودمان را از آدمها داریم که خیلی از مواقع این برداشت غلط است.
البته اثباط شی نفی ما عدا نمیکند!
موفق باشید.

صیح است ..صحیح است...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد