نَنوشته‌ها

همه رفتند؛ من مانده‎‎‎ام و خدایم...

نَنوشته‌ها

همه رفتند؛ من مانده‎‎‎ام و خدایم...

suicide

گاهی اوقات تیغی بزرگ به دست میگیرم و میافتم به جان خودم!

شکنجهگری میشوم بیروح، که تکه تکههای روح خودم را با همین دستها، خراش میدهم!

گویی باید درد بکشد، فریاد بزند،  استخوانی بکشند؛ به سان زنی که به خود میپیچید تا فرزندی بزاید.

اما از میان همه دردهای من، کودکی به دنیا نمیآید، فقط بخش دیگری از من، از روحم، از همانی که تو در وجودم به ودیعه نهادی؛ میمیرد...میرود...


f544bef7a5453efef776b8c9073319f5.jpg

 

پ.ن: خود را بکُش، پیش از آن که به دست دشمن بیفتد و زیر دست او شکنجه شود

پ.ن2: “Hello” by Evanescence

 

نظرات 7 + ارسال نظر
پارسا زاهد دوشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 05:17 ب.ظ

به نام خدا
سلام
چرا با تىىغ ؟ دل اءآدم رىش مى شه. باز چاقو ىکم بهتره. البته درد چاقو بىشتره چون کندتر از تىغه

سلام

گویای خاموش دوشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 08:10 ب.ظ

گویای خاموش دوشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 08:13 ب.ظ

دخترم بیا خودم خراش های روحتو مرهم بذارم پانسمان کنم


میسی

داداش کوچیکه دوشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 11:48 ق.ظ

سلام
اینکه تیزی جیزه رو کار ندارم (بهرحال بزرگترا خیلی چیزا رو مجازن که ما کوجیکترا نیستیم :دی) اما یه سوال تخصصی دارم!
اون نوشته های توی عکی رو چجوری با اون دوتا قلم نوشتین؟؟؟!!! ؛)

آها! یه چیزی؛ اگه تیغتون دردش زیاده، لابد کنده! یه تیغ تیزتر رو امتحان کنین دقه بعدی!! خخخخ
پ.ن؛ قربون این داداش؛ خدایی دشمن میخواین چیکار خب؟! :دی

سلام
حق رو باید از بچه شنید که گفت: "قربون این داداش؛ خدایی دشمن میخواین چیکار خب؟"

گویای خاموش چهارشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 02:49 ب.ظ

سلام

کوجایی؟ هنوز زنده ای که؟ امیدوارم خودکشیت نافرجام بوده باشه

سلام
اره زنده ام هنوز،
:D
مبادرت ننمودم به خودکشی

رزبانو دوشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 04:19 ب.ظ http://aghaobanoo.parsiblog.com/

سلان عزیزم
چه پست خشونت آمیزی

سلام خانم
:)

تولد چهارشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 02:07 ق.ظ

منم دقیقن همینم عزیزم!
تیغ ب دست !
برای ازار روح :|

:|

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد