باران میبارد
نمیدانم این سیل قطرات باران
بر روی گونهها،
از شادی عید است
یا از فراق تو!
که چه ساده از کنارمان گذاشتی؛
بر ما نعمت و رحمت الهی را عرضه کردی؛
و «غر»هایمان را تحویلت دادیم...
فکر میکنی سال دیگر تو را ببینم؟
چقدر رفتنت غمناک است...
خداحافظ ای ماه خوب خدا...
پ.ن1: بگذار خودخواه باشم کمی؛ باران را برای من فرستاده بودی؛ میدانستی همهی غصههایم را میشوید...همهی غصههایی که این ماهها چنگ زده بود بر افکارم، بر حنجرهام..میدانستی باران که بیاید «رفرش» میشوم؛ میدانستی اگر هوا پاییزی نشود؛ شبنمهایم یخزده باقی خواهد ماند..باید شکرگذاریام از این بارانی که برای من فرستادی؛ مضاعف باشد...
سلام بر دختر باران زده
رفرش شدنت مبارک
اینجا یه کم بارون اومد نه اونقدری که منو هیجانی می کنه
من بارون شدید به مدت مدید دوس دارم
یه بار شمال بودم، از همین بارونا اومد، اونقد هیجان زده شدم که عین مجانین بلند بلند می خندیدم( دلم می خواس جیغ بزنم ولی خب نمیشد)
بعد فرداش فهمیدم ای بابا از همون بارون شب گذشته چن جا سیل درست و حسابی اومده، چن نفر هم مرده بودند
من هنوز رفرش نشدم، دلم خیلی گرفته حسی جان
اصن یه هفته ای یه حالم خرابه
برام دعا کن
سلام
اگر این بارون تهران بر سر تو هم می بارید تو هم شسته می شدی یقیناا
انشالله نماز عید فطر حسابی رفرشت می کنه عزیزززززززم
به نام خدا
سلام
:"(
نمی خوام باهاش خداحافظی کنم...
:"(
سلام
من نیز
من نیز
انتهای راهرو رو خوندم. شاید به نظر خیلیا موضوع اون برای نظر دادن جذاب تر باشه ولی این یکی خیلی حال و هواش قشنگتر بود! خواستم بدونی وقتی خوندمش دلم بد جور لرزید...تازه آخرین نماز ظهر و عصر ماه خوب خدا رو تموم کرده بودم که ننوشته رو دیدم. انگار تعقیبات نمازم بود ولی خیلی تکون دهنده ... اگه کسی دور و برم نبود شاید یه کمی چشام هم خیس میشد!!!
سلام
ممنون؛
دلتون پاک بود قطعا که لرزیده
وگرنه این واژه های خاکی من
ره به جائی نمی برند...
با دل پاکتان زیاد تر دعایمان کنید
راستی
اون هم برای در حاشیه بودن قبل از این قرار گرفته
تجربه ی قبلی ثابت کرد نباید منتشر شود لیک این ذهن من است و وسوسه های نفسانی!
تعبیر قشنگیه: رفرش شدن
ولی به نظر من که از دیشب تا حالا یا در ظاهر یا تو دلم دارم اشک میریزم، بارون این چند روز، غم آسمون بود از رفتن یه فرصت خوب
از فردا یا پس فردا هممون دوباره زندگیمون رو ادامه میدیم و...
نمی دونم تا سال دیگه زنده ام یا نه
اما فرصت خوبی برا خوب شدن و نزدیک شدن به خدا داشتم که از دست رفت
دلم خیلی گرفته، خیلی
انقد که کلمات به ذهنم نمیان تا بتونم عمق غمم رو بگم
ولی میدونی
کاش این غمه، عادی نشه، عادت نشه
کاش همین غم یه ابسیلون اثر تومون داشته باشه
کاش
راستی عیدت پیش پیش مبارک
غمگین من؛
غمگین مباش...
انشالله که بهره کافی برده باشیم و این ماه ذخیره ای باشه برای یازده ماه بعدی
تنهایی تو دنیای مجازی هم بددردیه!
همه مثل برگ خزون ریختنو آف شدن...به خاطر همین مجبور شدم دوباره یه سر بیام ننوشته ها
نمیخوام تو ژانر گریه بنویسم
ولی اصلا حال خوبی نداره شمارش این دقایق آخر ماه خوبه خدا...
بغض گلو اما اجازه نمیده دربارش زیاد حرف بزنی
چه تند میگذرن این ثانیه ها
انگار اونا از شکمای ما عجلشون بیشتره
خیلی تکراریه این آرزو که -کاش امروز تموم نمیشد-...
دلم امروز یه دعای تازه میخواد
که هم با این بغض گلو گیر جور در بیاد هم با شادی عید!
ولی فکر کنم تیتراژ این یکی هم مثل بقیه فقط یه- آه -ه
یه آهههههههههههههههههههههههه بلند...
راستی لرزیدن دل هم همیشه از پاکی نیست
سلام
بلی بد دردی بود
ولی گذشت
امروز هم به خواست خدا شادی میهمان همه ی ماست
راستی
دیروز بنر جالبی شهرداری زده بود(بعید بود از قالی باف)
که اگر دلت برای من تن گ می شود با امساک دهان و چشم به یادم باش
همیشه رمضانی همیشه روزه باشیم با چشم و جسم انشالله
سلام
این دومین روز تعطیلی به مناسبت عید فطر هم واقعا تعطیلی نچسبیه ... اییییییی..
افسردگی گرفتم ...
هیشکی تو نت نیس
سلام!
خونه نمون! بزن بیرون!
همانگونه که گفتم اغلب فقط سر کار به نت دسترسی دارندی!