نَنوشته‌ها

همه رفتند؛ من مانده‎‎‎ام و خدایم...

نَنوشته‌ها

همه رفتند؛ من مانده‎‎‎ام و خدایم...

خبر یا جنازه؟

زنگ زده است عصبانی!

که این جایش نادرست است و انجایش اصلا ادبیات مناسبی ندارد!


نمی فهمد!


نمی فهمد که رجل سیاسی چرت و پرت گفتنشان هم قشنگ است!


فکر می کند دارم شاهنامه می نویسم که ادبیات  به رخم می کشد!


میگوید چرا هی تکرار کردی "من" .."من"...

نمی فهمد "منیت" این شخص هم خودش دنیایی است!



نثر خبریمان  تفاوت فاحشی دارد!


و زورمان هم!



اخر سر هم زد همه ی حرف های چالش برانگیزش را نابود کرد و سه چهار بند ماند!

عین یک جنازه سرد و بیروح!

این هم شد خبر؟

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد