نَنوشته‌ها

همه رفتند؛ من مانده‎‎‎ام و خدایم...

نَنوشته‌ها

همه رفتند؛ من مانده‎‎‎ام و خدایم...

این چنین منفور

همه ی کره کره ها پایین بود!


و تنها عابران خیابان، 

دانشجویان معترض بود و یگان ویژه!


همهمه ...جیغ..فریاد...و بوق های ممتد..

هنوز صدای شعارهای قبیحشان در سرت طنین انداز است...


ما اهل کوفه نیستیم..پشت کسی بایستیم...

امام زمانی که عرضه نداره جلوی امریکا بایسته نمی خوایم!


و والدین امروز ایران اسلامی! ما

چقدر در تربیت فرزندانشان...موفق بوده اند...

خدایاا..به کجا می رویم؟ چنین شتابان و منفور؟

نظرات 1 + ارسال نظر
آنشرلی سه‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 01:09 ق.ظ

بهتر نیست اجازه داد تا مخاطب خودش قضاوت کنه؟!
ولی توصیف و روایت شما طوری باشه که مخاطب رو ترجیحا به قضاوت دل خواه شما برسونه؟!

شاید حق با تو باشد لیک
این رو واسه دل پر خون خودم نوشتم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد