چند وقتی بود با دنیای کتاب قهر کرده بودم...دست خودم که نبود، راستش هر وقت می نشستم پای کتاب، چشم هایم به سختی دنبال کلمات می دوید.
تقلا می کردم تمرکزشان را روی کلمات نگه دارم..اشکشان در می امد...
زل می زندند به رایانه ی گوشه ی اتاق؛ و مرا ، اختیار سلب شده، می کشاندند پایش!
چشم می دوختم به صفحات رنگارنگ و پس از چند ساعت وبگردی و گپ! شرمنده ی مصرف بی رویه ی برق، باز می نشستم سر کتاب!
اما دیگر نه حوصله ی خواندنش بود و نه فرصتش!
از انصاف هم نگذریم، مدت ها بود متن های تکراری و کلمات در هم تنیده ی کلیشه ای مرا مجذوب نمی کرد.
نمی خواهم همچون بسیاری از کوته گویان!مدعی شوم کتاب خوب، کم است!
خیر!
اما آنچه مهم می نماید، لزوم اتصال بی وقفه به یک پاتوق کتاب مفرح و متنوع است از کرم های کتاب[1]، که قادر باشند کتاب های خوش دست را پیش رویت بگذارند و تو ....
همچون شربتی گوارا در گرمای بی رحم کتاب های زرد! بالا بکشی اش!
جایی مثل خانه کتاب اشا
تقدیر از همه ی نویسندگان صمیمی اش ...
راهشان مستدام...
به جای تقدیر و تشکر و گرامی داشت یک ذره دست ما را به گرمی بفشار!
شما افتخار نمیدین دست هاتون رو بدین به ما....نذار بگم همیشه میگم .....
سلام.
ممنون از محبتتان به خانهٔ خودتان.
خواهش می شود
:دی