نَنوشته‌ها

همه رفتند؛ من مانده‎‎‎ام و خدایم...

نَنوشته‌ها

همه رفتند؛ من مانده‎‎‎ام و خدایم...

امروز در گذشته

امروز یاد گذشته‌ها کردم...

یاد روزگارانی که با همه‌ی غر زدن‌هایم به زندگی

در اوج خلوت و تاریکی شب و در کنار همه‌ی گله‌های خواهرم

بیدار می‌نشستم و زل می‌زدم به مانیتور

همراه یک موسیقی از ان‌هایی که روح را جلا می‌دهد...

دلم تنگ شده است برای همه‌ی ان لحظات...همه‌ی ان خلوت‌ها

همه‌ی ان حرف‌ها ، خندیدن و غصه خوردن‌ها

. برای همه‌ی ان اشک‌های شوق و جدایی

برای ان پیمان‌هایی که شکستم...و هزار‌ باره توبه کردم....

-:- -:- -:- -:- -:- -:- -:- -:- -:- -:- -:- -:- -:- -:-

گفته‌اند زندگی سه مرحله است...

کودکی که انرژی و زمان داری ولی پول نداری

جوانی که انرژی و پول داری ولی وقت نداری

. پیری که پول و  وقت داری ولی انرژی نداری...

پ.ن: محتاج دعایم سخت، دعایم کن شدید...

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
آسمان مهر دوشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 12:27 ق.ظ http://Aseman-Mehr.com

سلام.

حالا شما کدوم یکی از این سه مرحله رو بیشتر از همه می پسندید؟


هرچند فرقی نمی کنه.
مهم اینه که تو تموم این سه مرحله یه چیزی هست که اگه داشته باشیش برنده ای...
یه ایمان قوی که بتونی باهاش دستای مهربون خدا رو روی شونه هات حس کنی.

برنده ای ...

احسنت..به نکته ی از قلم افتاده اشاره کردی
:دی!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد