نَنوشته‌ها

همه رفتند؛ من مانده‎‎‎ام و خدایم...

نَنوشته‌ها

همه رفتند؛ من مانده‎‎‎ام و خدایم...

وقتی پی نوشت مهمتر از پست وبلاگ است!

ساعت 20:45

مکان: میدان انقلاب، روبروی دستگاه خودپرداز

 

کارت عابر رو وارد کردم...دستگاه از من رمز خواست..پس از ورود رمز، دستگاه با نمایش لطفا منتظر باشید...ثابت مووند...

اقای اول: وااای چقدر طول میده...

من: هنگ کرده...

اقای دوم: هنگ نکرده خرابش کردین!

اقای اول: هر هر!

من: فعلا که دستگاه کارت من رو گرفته و کار هم نمی کنه!

اقای دوم: حتما باهاش بد حرف زدین واسه همین قاطی کرده!

من: شما بلدید بهتر باهاش حرف بزنین بفرمایید خب!

 

نتیجه گیری: قبل از ورود کارت عابر به دستگاه خود پرداز، از سالم بودن آن اطمینان حاصل کنید.




پ.ن: موندم چطوری به فردی، که حامی سرسخت شخص دیگری هست، حالی کنم کسی که ازش اینقدر پیشتیبانی میکنی، اونقدر ها که وانمود میکنه ادم خوبی نیست..

پ.ن2: چطور میشه حقیقت یکی رو به دیگران نشون داد؟ نه محض ابروبردن! بلکه بری گشودن چشم طرف بر حقایق و جانبداری یک طرفه نکردن!

پ.ن: خدایا کمک کن تا تو زندگی هیچ وقت یکی رو خوب محض و دیگری رو بد محض تلقی نکنیم!

 

نظرات 8 + ارسال نظر
گویای خاموش چهارشنبه 30 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:12 ب.ظ

به نام خدا

سلام

الآن اون شال قرمزه تویی؟! :دی
تیپ عوض کردی! :پی

------------
و برای پی نوشت مهم تر از متن هم..
فعلاً مغز منم مثل اون خودپرداز هنگ کرده!
اما درکل همیشه جز حرص خوردن توی این طور مواقع کار دیگه ای نداشتم بکنم!
:|

نه دیگه....من شال قرمز روم نمیشه بیرون بپوشم که!

sayeh چهارشنبه 30 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 05:25 ب.ظ http://baraniblog.blogfa.com

سلام
آخ جون اول شدم
وای که من باید حتما یه دوره باهات رفت و امد داشته باشم تا بتونم
این نوشته های عجیب و شیشه ای رو درک کنم
میدونم گفتم شیشه ای چون نوشته هاش مخصوصا پی نوشتاش
خیلی شفاف در عین حال مرموزن

اون یه نمه که مرموزه مال اینه که اگه خود طرف خوند..بتونم با بهونه بگم منظورم شما نیستی!

vahidmiladi پنج‌شنبه 31 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:17 ق.ظ

سلام

با استناد به سمعیات و نوشته های شما و بدون توجه به پ ن آخری میگم که آقای دوم فرد بی نزاکتی بوده!

خدا خیرتون بده..کم کم احساس میکنم دارم درک میشم!

جی... پنج‌شنبه 31 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 04:59 ب.ظ

سلام
چه بی ادب بودن
واقعن که بیشتر مردا فقط بلدن مسخره کنن
اوق

سلام
اره میبینی!
کار همیششونه!

یادداشت های یک ... شنبه 2 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:21 ق.ظ http://adab89.blogsky.com/

سلام و عرض ادب

واقعا این دستگاهها قابل پیش بینی نیستند. چند وقت پیش بنده خدایی وارد بانک شد و داد و بیداد میکرد می گفت در حال صحبت با موبایل بودم که دستگاه هشتاد تومان را که داده دوباره قورت داد تازه از حسابم هم کم کرده ...بانک هم می گفت نیاز به بررسی دارد مرد بیچاره مسافر بود و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
راستی
ظاهرا قالبتون مشکل داره چون فقط نوشته های شما پیدا هستند و از قالب خبری نیست.

قالب درسته..شاید ای پی شما مشکل داره

آسمان مهر یکشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:01 ب.ظ http://Aseman-Mehr.com

سلام.

خب عابر بانک که برا پول گرفتن نیست که! :D
جدی میگم!

حالا بگذریم.
چند وقت پیش یه اتفاق جالب برای من افتاد!
رفته بودم از عابر بانک پول بگیرم. یکی از گزینه ها رو که زدم یه هویی هنگ کرد!!! قشنگ هنگ کردا! ینی پنجره ی ارورش اومد و نوشته بود ارور نمیدونم شماره چند! ران تایم ارور. فلش موسش هم معلوم بود! گفتم خدایا چیکار کنم حالا! کارتم که توش گیر کرده! رسید کارت هم که نداد!
دیدم کاری از دستم بر نمیاد ول کردم و رفتم. چند قدم که از دستگاهه دور شدم گفتم بذار حداقل یه عکس از ارورش بندازم که فردا اومدم به مسئولش نشون بدم و بگم که این ارور رو داده بود.
برگشتم و دوربینم رو از تو کیفم در آوردم و تا عکس انداختم اروره رفت و کامپیوترش ری استارت شد!
صبر کردم تا ویندوز بیاد بالا و نرم افزار عابر بانک ران بشه و پرینترش یه تست پرینت بگیره و ... کلا فکر کنم پنج شیش دقیقه طول کشید. بعد کارتم رو آورد بیرون!!!
اگه رفته بودم معلوم نبود کارته رو کی برش می داشت. هرچند به درد کسی هم نمیخورد.
من که برای اولین بار بود که ری استارد شدن و ران شدن نرم افزار عابر بانک رو از نزدیک می دیدم و اصولا بچه های آی تی از فضولی کردن تو این چیزا چیزی کم ندارن! ، دوباره کارت رو وارد کردم و دوباره رفتم سر وقت همون گزینه و دوباره همون ارور و ...
خیلی روز خوبی بود :) خوش گذشت.
تازه کارته برای پدرم بود! :D

ببخشید که خیلی طولانی شد دیگه.
اگه دوست ندارید نخونید!!! :D

جالب بود!
منم تا از عابر بانک فاصله گرفتم که زنگ بزنم پدر بپرسم چه کنم، کارتم رو داد بیرون و اقاهه گفت خانوووووم بیا کارتت رو بگیر!

۲۰۶۶ دوشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:02 ب.ظ

سلام

خب یه نخ به ته هه کارت ببندین..گیر کرد بکشینش بیرون
:D
;D

آسمان، چند بار امتحان کردی؟؟
:D

فکریست بسیار بکر...منته یاگه نخه پاره بشه چی اونوقت؟

انشرلی شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:19 ب.ظ

با دو پانوشت اول موافقم!

با اصل متن چی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد