وقتی که داری بیهوا توی خیابانهای این شهر شلوغ قدم میزنی،
وقتی لمیدهایی روی صندلیهای سرد و زمخت اتوبوس و مترو؛
وقتی داری بلند بلند با همراهت گپ میزنی؛
وقتی غرق اندیشههایت زیر باران میدوی؛
هیچ فکر کردهای چشمان تیزبین وبلاگنویسی تو را میپاید تا سوژهی امروز وبلاگش شوی؟!؟
پ.ن 1: مشکل وبلاگنویس نیست اگه تو حواست به افعال و کردارت نیست!
پ.ن2: تا به حال میزان امانت داری خودت رو سنجدیدی؟ چقدر دیگران به تو اطمینان کردند و اطلاعاتشون (مخصوصا در دنیای مجازی) رو بهت دادن و تو بازنشر! نکردیشون؟
سلام.
اتفاقا از تو کوچه و خیابون سوژه های جالب ناکی میشه پیدا کرد.
نمیدونم تا حالا چند بار سوژه ی وبلاگ نویسا و خبرنگارا و اینا بودم!
ولی حد اقل می دونم سوژه خنده زیاد بودم!
...
جواب پ ن2 : فکر کنم تو این مورد بد عمل نکرده باشم.
البته دنیای مجازی رو زیاد ملاک قرار نمی دم! نمیدونما! ولی یه جورایی اعتماد کردن تو وب راحت تره! و یه جورای دیگه ای هم سخت تر! هرچند بازم بستگی به اطلاعاتی که قراره رد و بدل بشه داره!
فکر کنم اصلا من جواب ندم بهتره!
سلام
این که سوژه ی خنده دیگران باشیم که خوبه! دل ملت شاد میشه!
خب سلام بر حس غریب عسیس
بابا اولا که با این گربه هه سکته ام دادی
دوما واقعا به نکته ی خوبی اشاره کردی
چرا ما ادما گاهی رازهای همدیگرو فاش میکنیم؟
سلام
رازهای همدیگه رو فاش میکنیم تا درس عبرتی شود برای سایرین!
توجه توجه
مطلبی را که هم اکنون خواندید یک اخطار است!
لطفا به پناه گاها رفته و تا اطلاع ثانوی از دید وبلاگ نویسان مونث نا پدید شوید!
با تشکر
اون آقایی که تو گوشش چوب کرده بود :دی
سلام
احسنتم
خوشم میاد از آدماااای باهوووووش