نَنوشته‌ها

همه رفتند؛ من مانده‎‎‎ام و خدایم...

نَنوشته‌ها

همه رفتند؛ من مانده‎‎‎ام و خدایم...

چشم‌های تیزبینی که تو را می پایند...

وقتی که داری بی‌هوا توی خیابان‌های این شهر شلوغ قدم می‌زنی،

وقتی لمیده‌ایی روی صندلی‌های سرد و زمخت اتوبوس و مترو؛

وقتی داری بلند بلند با همراهت گپ می‌زنی؛

وقتی غرق اندیشه‌هایت زیر باران می‌دوی؛

هیچ فکر کرده‌ای چشمان تیزبین وبلاگ‌نویسی تو را می‌پاید تا سوژه‌ی امروز وبلاگش شوی؟!؟


 

 

 


پ.ن 1: مشکل وبلاگ‌نویس نیست  اگه تو حواست به افعال و کردارت نیست!

پ.ن2: تا به حال میزان امانت داری خودت رو سنجدیدی؟ چقدر دیگران به تو اطمینان کردند و اطلاعاتشون (مخصوصا در دنیای مجازی) رو بهت دادن  و تو بازنشر! نکردیشون؟

نظرات 3 + ارسال نظر
آسمان مهر یکشنبه 2 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 04:39 ب.ظ http://Aseman-Mehr.com

سلام.

اتفاقا از تو کوچه و خیابون سوژه های جالب ناکی میشه پیدا کرد.

نمیدونم تا حالا چند بار سوژه ی وبلاگ نویسا و خبرنگارا و اینا بودم!
ولی حد اقل می دونم سوژه خنده زیاد بودم!

...

جواب پ ن2 : فکر کنم تو این مورد بد عمل نکرده باشم.
البته دنیای مجازی رو زیاد ملاک قرار نمی دم! نمیدونما! ولی یه جورایی اعتماد کردن تو وب راحت تره! و یه جورای دیگه ای هم سخت تر! هرچند بازم بستگی به اطلاعاتی که قراره رد و بدل بشه داره!

فکر کنم اصلا من جواب ندم بهتره!

سلام
این که سوژه ی خنده دیگران باشیم که خوبه! دل ملت شاد میشه!

سایه یکشنبه 2 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 06:37 ب.ظ http://baraniblog.blogfa.com

خب سلام بر حس غریب عسیس
بابا اولا که با این گربه هه سکته ام دادی
دوما واقعا به نکته ی خوبی اشاره کردی
چرا ما ادما گاهی رازهای همدیگرو فاش میکنیم؟

سلام
رازهای همدیگه رو فاش میکنیم تا درس عبرتی شود برای سایرین!

2066 سه‌شنبه 4 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:14 ق.ظ

توجه توجه

مطلبی را که هم اکنون خواندید یک اخطار است!
لطفا به پناه گاها رفته و تا اطلاع ثانوی از دید وبلاگ نویسان مونث نا پدید شوید!

با تشکر
اون آقایی که تو گوشش چوب کرده بود :دی



سلام
احسنتم
خوشم میاد از آدماااای باهوووووش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد