نَنوشته‌ها

همه رفتند؛ من مانده‎‎‎ام و خدایم...

نَنوشته‌ها

همه رفتند؛ من مانده‎‎‎ام و خدایم...

روزهای تنش‌زای آخر ترم!

هم‌اکنون ژانر دپرشن دارم!


یه بار هم که از دردهایمان نگاشتیم، ( مراجعه شود  به دو پست قبل)  بر آن خرده نهادند که گرچه خرده‌هایشان بس قابل تقدیر است اما خرده است دیگر!


همه‌ی هوس نوشتنم پر کشیده است در پس این روزهای پر تنش آخر ترم!

به شدت محتاج دعایم تا درهای رحمت الهی بار دیگر بر رویم گشایش یابد و 

امدادهای غیبی اخر ترم را به سلامت به انتها ببرد!


سپاس از دعای خیرتان که بدرقه‌ی راهم خواهید کرد....

 

نظرات 5 + ارسال نظر
باران یکشنبه 5 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:23 ق.ظ http://vajehaye-barani.blogfa.com/

سلام
خوفی خانم گل؟
قند عسلت چه طوره؟

از بچه های خبرگزاری چه خبر؟
همشون خوبن؟

آقا من از همه بی خبرم، هیچکس هم هیچی به من نمیگه
یه ماموریت بدون مزد و مواجب بهت میدم ( برای رضای خدا)که از این به بعد هر خبر خوشحال کننده و ایضا ناراحت کننده(این یه موردو خدا نکنه)بود منو خبر کن!
والا مُردم از بی خبری!!

سری به کلبه بارونی هم بزن خانم خبرنگار!

التماس دعا

سلام خاااااااانم
شما کجا
وبلاگ ناقابل ما کجا
چه خوشحالم نمودی

چشم، من بعد هر چی بشه هر کی تو خبرگزاری اب بخوره، غیر از کدخدا البته، خبرش رو بهت میدم

۲۰۶۶ یکشنبه 5 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:54 ب.ظ

سلام.

چشم دعاتون می کنیم.

شمام ما رو دعا کنید که به امداد غیبی بسیار نیازمندم

سلام
انشالله حاجت روا باشید به شدت!

سایه دوشنبه 6 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:34 ب.ظ http://blogebarani.blogfa.com

سلام دوست جونی عزیز
منم سایه ی که یه مدت واقعا سایه شده بود و نبود
دوباره برگشتم
عزیز دل غصه نخور دلهره نداشته باش مطمئن باش خیلیا دعات میکنن
خودت هم تلاش داری راحت ای روزا رو میگذرونی
منم ادرس وبم رو تغییر دادم آژ شدم اما نیستی
ادرس وب جدیدم رو دادم کلیک کن بیا بهم سر بزن دلم گرفت از تنهایی
راستی منم بد جور التماس دعا دارم دلم گرفته بدجوووووور

گویای خاموش چهارشنبه 8 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:36 ب.ظ

به نام خدایی که رحمن است و رحیم


سلاااااااام

نازیییییی!!! می خوای بیام تهران کمکت درس بخونم؟!
آخ جوووووون که چه کیفی داره خوابیدن تا لنگ ظهر! بعدم نت، بعدشم اگه حسش بود دوباره یه ذره خواب بدون غم و غصه ی کتاب!
آخ که چه کیفی می ده!




۱. این قدرا هم روزگارمان خوش نیست، شوخیدم!

۲. می دونم خوشیم داره تموم می شه، زیاد سعی نکن سطور بالا رو با حرف های ترسناک تلافی کنی!

3. دعات می کنم به شرطی که سوژه م نکنی!
وگرنه ترم بعد نفرینت میکنماااا

4. (بی ربط به ماجرا) چقدررررررر من از این شکلک ه خوشم می یاد! آخییییییی یاد همون آقا سوژه هه میفتم! :دی


5. موفق باشی گلمممممممم (چرا شکلک بوس نداری؟!)

علیک سلام
نعوذ بالله! شکلک بوس ...دستت رو گاز بگیر دختبر!

بذار یه خبر خوش بهت بدم! یکی از اسن استادایی که دارم مینالم از کارهای سنگین و اخلاق افتضاحش! دکترای زبانشناسی دارن و همش ارشد مترجمی درس میدن! دلم به حالت سوخت گویااا
یادت باشه هیچ وقت نگی رفیق منی! وگرنه می افتی!

گویای خاموش چهارشنبه 8 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:55 ب.ظ

به نام خدا

سلام

چرا؟؟
مگه تو چه بدی ای داری که من ندارم؟! :دی
اگه از اونایی ه که چادری جماعت رو بیچاره می کنه، خب دیگه برای بیچاره شدن نیازی به معرفی نامه ی تو ندارم!

نه بابا
این یکی خیلی خفته! قاطیه رسما!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد