نَنوشته‌ها

همه رفتند؛ من مانده‎‎‎ام و خدایم...

نَنوشته‌ها

همه رفتند؛ من مانده‎‎‎ام و خدایم...

«او» نویسی-3

عصرگاه یک روز سرد پاییزی بود...

هوا ابری بود و اتاق را دلگیر جلوه می‌داد...شاید هم حس و حال عجیب من این گونه می‌نمود!

وارد اتاق شدم؛

عجیب بو می‌داد!

همان‌جا نشسته بود... آرام و با طمأنینه.

و امروز بیش از یک سال می‌گذرد از نخستین دیدار...

 

موهایش مرتب و شانه کرده،

                   ریش‌هایش به اندازه‌ی کافی بلند،   

                                            لباس‌هایش اتو کشیده و آراسته؛

                                                                          و دکمه‌ی یقه‌اش کاملاً بسته.

 

کلام را « او » آغاز کرد و مقاومت عجیبی در روحم بی‌قرار بود.

 

مودب بود؛

         واژه‌هایش بزک شده و مترتب؛

                                   جمله‌ها، مزین به واژگان حجیم؛

                                                                        و لحن کلام، کار شده و نظیف؛

 

ولی بو می‌داد... بویی ن‌چسب! 

 

نگاه‌هایش کاملاً تنظیم شده؛

                              گردنش خم،

                                        دست‌هایش...

                                                    دست‌هایش اما از کنترل خارج بود!

 

بودار بود...همه‌ی آراستگی‌هایش شاید!

 


به چشم‌هایش اگر خیره می‌شدی؛ می‌کاوید همه‌ی وجودت را... تا انتها.

 

نگاهش جست‌و‌جو گرانه بود؛ نه این که «مرد» بدی باشد... به نظر نمی‌رسید «دیو صفت» باشد و «اژدر کردار»!

اما طول کشید تا بفهمم این «مقاومت» درونی از کجا آب می‌خورد!

تنها ایراد«ش» این بود که مثل بقیه‌ی آدم‌هاست... با یک پله تلاش بیش‌تر برای این‌که دیگری باشد:

آراسته‌تر و مودب‌تر.


راستش را بخواهی؛ هر از گاهی گذرمان به هم می‌افتد و امروز دیگر «بو»یش برایم غریب نیست...

 

پ.ن: گویند مستمع گوینده را ذوق آورد... به دلیل استقبال خوانندگان، «او» نویسی -3، به عنوان نخستین پست 91 منتشر شد!


پ.ن2: می‌توانید حدس بزنید ارتباط «او» با عکس فوق چیست؟



جهت جلوگیری از برداشت‌های انحرافی: این ترسیم یک قرار کاملاً «کاری» بوده است و لا غیر! لطفاً سوال نفرمایید.

نظرات 15 + ارسال نظر
سروش دوشنبه 7 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 04:53 ب.ظ http://denjblog.mihanblog.com

ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ۞۞,ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ
ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ۞۞,ּּּּּ ּ ּ ּ ּ \____________________
ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ۞۞,ּ ּ ּ ּ ּ ּ \¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯ֹֹ\
ּ ּ ּ ۞۞ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּּ۞۞,ּּּ ּ ּ ּ\ تبادل لینک کنیم؟؟!! ִ \
ּ ּ ּ۞۞ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ۞ּ ּ ּּ۞۞ـּ ּ ּ ּ\__________________̲̲/_̲
ּ ּ ۞۞ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ۞۞ּ ּ ּ\¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯
ּּ ۞۞ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ۞۞ּ ּ\
ּ ـ۞۞ּ ּ ּ ۞۞ּ ּ ּ ּ۞۞ ּ ּ ּ ּ ـ۞۞ּ ּ \ּ ּ ּ ۞۞
ּ ۞۞ـּ ּ ּ ۞۞ּ ּ ּ ּ۞۞ ּ ּ ּ ـ۞۞ּּ ּ \ּ ּ ּ ּ۞۞
ּ ۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞
ּ ּ۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞
ֹֹֹֹ¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯\¯¯¯¯¯¯¯¯
ִ ִ ִ ִ ִ ִ ִ ִ ִִִ ۞ִ۞ ִִִ ִ ִ ִ ִ ִ ִ
سلام با تبادل لینک موافقی؟؟؟منو با اسم" ✖❤ بزرگترین وبلاگ گروهی ایران ❤✖ " بلینک وخبرم کن.

سلام
ممنونم ولی متاسفانه در ننوشته ها، وبلاگی لینک نمی شه

گویای خاموش سه‌شنبه 8 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 02:30 ق.ظ

به نام خدا

سلام

الآن من اصلاً نتونستم فکر خاص و بودار و اون مدلی ای نکنم :پی


ضمناً، «مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد»، این درستشه.
این نکته رو مطلقاً محض ایراد گرفتن نگفتم؛ فقط خواستم بدونی لااقل من یکی اگر غلط های املایی و تایپیت رو نمی گیرم به این معنی نیست که کامل و با دقت نمی خونم :) (عطف به کامنتی در پست قبلت :دی)
خواستم بگم منم حواسم هست


حس؟ احساساتم شدیداً غریب شده...
حس؟ نمی یای یونی؟

سلام خواهر
خوبی خوشی؟
خوبه اتفاقا...به عنوان یک دوست باید به من اشتباهات تایپی و املایی و رفتاری و نوشتاری و اینا رو بگی خواهر! وظیفه اته!


احساساتم که همیشه غریب بوده ...تازگی ها خودمم دارم مطمئن میشم که مصداق تعریف امیرالمومنین از «غریب» دارم میشم

اتفاقا باید بیام برای تحویل پروپوزال و اینا....
ولی قصد کردم حتما بیام ببینمت...دلم خیلی ییییییییییییییییییییییی برات تنگ شده!
نمیشه بیای مرکز شهر اینا همو ببینیم؟
انقلاب کتاب نمیخوای بخری؟
:دی
راستی چرا پ.ن 2 رو جواب ندادی؟

ستایش سه‌شنبه 8 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 10:35 ق.ظ http://nobodylovesme.blogsky.com

گر حکم شود که مست گیرند
در شهر هرآنچه هست گیرند

پیشنهاد میکنم خودت را درگیر این امور نکنی از کنار آدمها صبور و ساده بگذری وگرنه بعد از چند سال به اینجا میرسی

دی شیخ با چراغ همی‌گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست



خب این نوشته مال اون موقع هاس که جوون بودم!
اون موقع فکر میکردم واقعا ادم های "خوب" وجود دارن توی این دنیا...
آدم هایی که خوبی هاشون بیشتر از بدی هاشونه
ادم هایی که ظاهرشون حداقل به اندازه ی باطنشون سالمه! دکوراسیون الکی ندارن!
ادم هایی که میشه به خوبی هاشون اعتماد کرد!

خب امروز به اینجا رسیدم که تفکراتم اشتباه بوده!
بُعد مثبتش اینه که فهمیدم از هیچ ادمی انتظار نداشته باشم کاری رو نکنه!

و بعد به اون جمله ی معرف که فاصله ات را با ادم ها حفظ کن؛‌ادم ها یک دفعه میزنن روی ترمز!

اتفاقا انسان بودن این خصلت رو داره! که ملغمه ای از بدی ها و خوبی ها باشی!

باران سه‌شنبه 8 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:08 ق.ظ

سلام حسی جون!

عیدت مبارک [گل]

اما راجع به این پست؛

اولا اینکه انتظار داشته باشی یکیو پیدا کنی که صد در صد "خوب" باشه هیچ وقت محقق نمیشه، همه آدما ملغمه ای از خوبیا و بدیا هستن

ثانیا مطمئن باش تو هم برای اون آدم که میخواهی "خوب" باشه صد در صد ایده آل نیستی، ولی طرف وقتی پا پیش میذاره بیخیال بعضی خواسته هاش میشه

ثالثا تو شرایط آدمهایی که میخوان با هم ازدواج کنن قید " خوب بودن مطلق" دخیل نیس! اگه واقعا قصد ازدواج در میون باشه به حد اقل های مهم باید اکتفا کرد، و چشم روی بعضی معایب باید بست، البته مسلمه که هر چی صفات خوب طرف - علاوه بر اون حد اقل های مهم- بیشتر باشه کیس مناسب تری یه!

فقط یه بهانه میتونه برای تن ندادن به ازدواج مورد قبول باشه و اون هم اینه که احساس نیاز به این قضیه یا به قول معروف آمادگی برای این مسئله وجود نداشته باشه!


خوش باشی خواهر

سلام باران جان...

من الان دقیقا اینطوری ام: ( به توان بی نهایت البته)
و ستایش بعد از خوندن کامنتت اینطوریه:


دیدار کاری بوده نه عاشقانه واااا!!

اول اینکه در پاسخ به کامنت ستایش نوشتم که این مال جوونی ها بود که فکر میکردم ادم های این چنینی وجود دارن و اینا
دوم این که چرا پارسی را پاس نمیداری و از شمارشگر های عربی استفاده میکنی: اولا ثانیا ثالثا و ...

راستی!
عید شما هم مبارک ها باشه...صد سال به این سال ها...هر روزتان نوروز نوروزتان پیروز


( درگوشی: خودمونی بگم به جای همه ی تفاسیر فوقانی بیا و بر ماجرای کوسه های گشنه صحه بذار)

گویای خاموش سه‌شنبه 8 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 12:45 ب.ظ

به نام خدا

سلام


در مورد انقلاب که این ترم تا حالا که خیلی بهم خوش گذشته! هر بار خواستم برم کتابی بگیرم، یکی دو روز قبلش دوستم از انقلاب زنگ می زد که اومدم کتاب بگیرم، اگه نگرفتی که بگیرم برات! و من بعدش کتاب را در محل، یعنی درون یونی تحویل می گرفتم!
حسابی شرمنده ش شدم

اما در کل بنده شمال و جنوب و مرکز و غرب و شرق شهر، هر جایی که بگی می تونم ظاهر بشم خو! دیگه نبینم بهانه بیاریا :پی
خو آی میس یو بابا...

برای پ.ن.2. هنوز به نتیجه نرسیدم، بذار برم فکر کنم...

Salaam
great! u''ve got a great chance do!

I missed you too


that means a lot that you are ready wherever i choose! thanks


برای پ.ن 2 خوب فکر کن علی الخصوص که:
من به در گفتم ولیکن بشنوند/
نکته ها را مو به مو دیوارها.

گویای خاموش سه‌شنبه 8 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 12:47 ب.ظ

راستی، احساسات خودم رو گفتم که غریب شده.. فکر کنم اشتباه در خواندن هم داشتی که به عنوان یه دوست وظیفم بود بهت بگم :پی

LOL!
My Lord!

گویای خاموش سه‌شنبه 8 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 07:52 ب.ظ

به نام خدا

سلام

یعنی من الآن درم یا دیوار؟ فکر کنم در باشم و تو منتظری دیوارها حدس بزنن
به هر حال قدرت گیراییم کم بود، کمترم شده، خودت یه پ.ن.3 هم اضافه کن :دی

سلام

هیچکدام!
شما پنجره ایه
:دی

شباهتش اینه که
میبینی این عکسه چه خوشگله و اینا؟ منتهی مصنوعیه..دکوراسیون رو برای عکاسی اینطوری چیدن تا زیبا جلوه کنه!
ادم هایی هم که من وصفشون کردم اینطوری ان
یعنی زیباییشون و اراستگی ظاهرشون تصنعیه
:پی

گویای خاموش پنج‌شنبه 10 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 12:20 ق.ظ

به نام خدا

سلام

بلی، که این طور، صحیح است، صحیح است..

اینو دیگه عمومی نکن، وقتی یه جایی زیادی کامنت می ذارم احساس اسپمر بودن بهم دست می ده

سلام
عمومیش میکنم چون کامنت هات رو دوست دارم
جی میل نداری گویا؟
چرا یاهوت همیشه خاموشه؟

آسمان مهر جمعه 11 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 01:56 ق.ظ http://Aseman-Mehr.com

سلام
سال نوتون مبارک باشه

ینی بین این تصویر و او! ارتباطی هم هست واقعا؟!

سلام
ممنون
بله ارتباطی هست که در کامنت های فوق توضیحش دادم

باران جمعه 11 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:30 ق.ظ

سلام حسی جون

فقط اومدم یه التماس دعا بگم و برم؛ یه مریض بدحال داریم که به دعا نیازمنده؛ یه جوون که چن روزه تو کُماس!

هم خودت دعا کن، هم به دوستات که مثل خودت پاکن بسپار براش دعا کنن!
ایشالله همیشه صحیح و سلامت باشی!

سلام

ان شالله که خدا ایشون و همه ی بیماران رو شفا بده

shshs شنبه 12 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 08:46 ب.ظ http://www.myweblog.com

سلام
سال نوتون مبارک
نوشتید که:
«تنها ایراد«ش» این بود که مثل بقیه‌ی آدم‌هاست...»
وهمینطور:
«اون موقع فکر میکردم واقعا ادم های "خوب" وجود دارن توی این دنیا...»
چه دید سیاهی نسبت به آدم ها دارید!!!
میتونم بپرسم که شما چند تا آدم رو «شناختید» که اینطور حکم کلی در مورد میلیاردها آدم میدید؟
سعی کنید آدم ها رو دوست داشته باشید، بی قید و شرط، بی توقع! اونوقت دنیا شیرین خواهد شد!

سلام
ممنونم.بر شما نیز مبارک باشه

دیدم سیاه نیست
برعکس، کاملا واقع بینانه است. ما از آدم های اطرافمون، البته وقتی خام تر هستیم، اسطور می سازیم! برای همین با دیدن کوچکترین خطایی ازشون دلسرد میشیم!
این که همه ی ادم ها حق اشتباه دارن و هیچ کس خوب مطلق نیست به نظر من دید سیاه داشتن نیست! بلکه واقعیت رو دیدن!

فکر میکنم لازمه ی دوست داشتن بی توقع همه ی ادم ها همینه! که بپذیریم همه اشتباه میکنن! و هیچ کس خوب مطلق نیست!

shshs شنبه 12 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:13 ب.ظ http://www.myweblog.com

- البته همه فکر می کنن دیدشون واقع بینانه هست!(حتی من)
- صد البته که خوب مطلق بسیار بسیار کم یابه و لازمه ی دوست داشتن بی قید و شرط آدم هاپذیرش احتمال خطای اونهاست ولی این حرفاتون با حرفای قبلیتون متناقضه. خودتون یه بار بخونید:
«اون موقع فکر میکردم واقعا ادم های "خوب" وجود دارن توی این دنیا...
آدم هایی که خوبی هاشون بیشتر از بدی هاشونه
ادم هایی که ظاهرشون حداقل به اندازه ی باطنشون سالمه! دکوراسیون الکی ندارن!
ادم هایی که میشه به خوبی هاشون اعتماد کرد!»
یعنی الآن معتقدید چنین آدم هایی(=خوب نسبی) وجود ندارن و همه از دم بد هستن!!!
نمیدونم شاید من اشتباه می خونم، شاید شما اشتباه نوشتید و چندین شاید دیگه...



خوب اون یعنی خوبی هاشون خییییییییییییییییییییلی خیلییییییییییییییییییی بیشتر تر از بدی هاشونه! به حدی که بدی هاشون به چشم نمیاد
دکوراسیون الکی ندارن یعنی واقعا ظاهر سازی نمی کنن! ظاهر سازی تعمدی برای فریب دیگران!
ادم هایی که میشه به خوبی هاشون اعتماد کرد یعنی این که باور کنی خوبی هاشون خالصانه است! ولی وقتی عمیق میشی میبینی چنین چیزی نیست بلکه خوبی هاشون برای فریب دیگرانه

نه قطعا منظورم این نیست که به هیچ کس نمیشه اعتماد کرد/هیشکی خوب نیست و هیچ ادم »نسبتا» خوبی یافت نمیشه!

اصل این نوشته توصیف یک انسانه! از اون دست ادم هایی که وقتی این ظاهر و رفتار اراسته رو میبینی ازشون؛ ناخوداگاه فکر میکنین انسان های بسیار خودساخته ای هستند و عین من نوعی اشتباه نمی کنن! اما گذشت زمان بهت ثابت میکنه همچین چیزی نیست!

الان شفاف شد منظورم؟
( اگر شمایید ک باز ازش چندتا نقص استخراج میکنین)

گویای خاموش یکشنبه 13 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 03:24 ق.ظ

به نام خدا

سلام

چقدر این جناب shshs قشنگ بهت گیر می دن، کیف می کنم :دی

در مورد جی میل و یاهو و اینا، برات آف گذاشتم، دیدی؟

سلام
نهههههههههههههههههه
ندیدم!

خوش به حال ش ش س با این همه طرفداراش!
چقدر دشمن پنهان داشتم و خبر نداشتم

کیف کن خواهر!

گل سه‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 02:54 ب.ظ

به نام خدا
سلام
نوشته ات زیبا بود
این قضیه بو هم سرکاریه ههه

سلام
ممنون
نه اتفاقا اصلا سرکاری نیست!

ما پنج‌شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 06:09 ب.ظ

سلام علیکم
بسیار با نظرتان موافقم
چون خودم هم با این آدم ها مواجه شدم و به همین نتیجه رسیدم
در هر صورت باید با همین آدم ها زندگی را گذراند چون ما هم از جنس همین آدم ها هستیم

سلام
ممنون که موافقید ولی...
می تونیم از این آدما نباشیم؛ نه؟!؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد