نَنوشته‌ها

همه رفتند؛ من مانده‎‎‎ام و خدایم...

نَنوشته‌ها

همه رفتند؛ من مانده‎‎‎ام و خدایم...

گم‌شده

بزرگ‌ترین درد روی زمین را اگر از من بپرسی؛ می‌گویم نه «دل‌تنگی» است و نه «تنهایی» نه هیچ حس دیگری که این روزها همه از آن سخن می‌گویند...

                                                                    ( مخصوصا کاربران شبکه‌های اجتماعی)

بزرگ‌ترین درد روی زمین «جهالت» است؛

                                                  این که «ندانی»!


مثلا «ندانی» مسیر پیش رویت، درست است یا نه؛

بدتر از آن وقتی است که «ندانی» مسیری که داری به خیال «مستقیم» طی می‌کنی؛ بیراهه‌ای است که به لجن‌زار می رسد فقط!

بد دری دارد «جهالت» و «نادانی» اگر بدانی که نمی‌دانی!!



پ.ن: وقتی رسول ظاهری به حکم گناهان‌م غایب است و رسول باطنی به حکم همان گناهان مرده؛ چشم بر کدام خورشید بدوزم تا راه بیاب‌م؟


پ.ن2: تا خدا  فقط یک گام باقی است: بر خود پا گذاشتن! و چه سنگین است این قدم را برداشتن!

( انصافا گاو نر می‌خواهد و مرد کهن!)



پ.ن3: جهانی را تصور کن که مولای‌مان باشد؛ گمراه که شدی، یک دربست بگیری و بروی پیش‌ش؛ چشم‌هایت را نخوانده برایت نسخه بپیچد! سرمست می‌زنی بیرون که نیازی نیست بین اهل دل و اهل منطق و فقه؛ سردرگم شوی هیچ گاه!


پ.ن4: یادم نمی‌آید آخرین باری که چیز جدیدی را آزمودم چه بود؛ یادم نیست آخرین مغازه جدیدی که تویش سرک کشیده باشم کجا بوده؛ با کمی اغراق حتی  آخرین باری که با آدم جدیدی دوست شده بودم! یک چیزی درون من گم شده است...یک چیزی که عجیب «جسارت‌م» را محو کرده... از یابنده عاجزانه تقاضا می‌شود  خبری بدهد؛ مژدگانی‌اش هم محفوظ است! 

نظرات 11 + ارسال نظر
ستایش یکشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:39 ق.ظ http://nobodylovesme.blogsky.com

ما یکشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:43 ب.ظ

سلام علیکم

عجب خب ما آخرین دوستتان بودیم دیگر!

راستی آن موسیقیایی را که نسخه اش را پیچیدید که هیچ

حال دیگر هیچ گوش نوازی را نیوش جان نمکنیم!!

سلام

شما که تکی دکی اصلا
:دی

منتهی شما واسطه داشتی بعدشم شما پیش قدم شدی و به وبلاگ اومدی ...ز اون دوستی ها که من اغازگر باشم منظورمه
بعله!

موسیقی را خواستم تعویض نمایم، بدجور آه کشیده بودی که من فقط همین را دوست دارم و لا غیر، لذا کدش خراب شد و منم ححوصله تعمیر نداشتم!

خودمان یک دهن آواز جانانه می خوانیم که نوش جان کنید اساسی!

پارسا زاهد یکشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:42 ب.ظ

به نام خدا
سلام
فکر کنم هنوز یه چیزی به اسم عذاب وجدان و اضطراب و عدم اطمینان وجود داره. اگه اینا بود تقریباً می‌شه گفت راه اشتباه هست
اما اگه حسی خوب و آرامش دهنده بدون عذاب وجدان ایجاد شد. خب راه راه درسته دیگه چه قده شکاکین

سلام

بله خب
امام جعفر صادق (ع) می فرمایند :

هرگز دل به باطل بودن حق و به حق بودن باطل یقین نمى کند.

تفسیر العیاشى، ج 2، ص 53، ح 39

منتهی کدوم دل؟ اگه عذاب وحدان ها این روزها پاسخگو بود شاهد این همه بی عدالتی و جفا نبودیم...فکر میکنم برخی ها وجدانشونم خوردن یه ابم روش!!!

شاید حق با شماست و زیادی شکاکم ...
این حدیث بدجور می ترسونه ادم رو:
راه یافتن شرک به دل انسان از راه رفتن مورچه سیاهی بر روی یک سنگ سیاه در دل یک شب تاریک پنهان تر است. پیامبراکرم (ص)

باران دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 08:11 ب.ظ

سلام

فقط میخواستم "روز دختر" رو بهت تبریک بگم [صد شاخه گل رز]

عجالتا به بقیه مباحث کاری ندارم؛ دل و دماغ ندارم اصلن
دعام کن

خوش باشی



...

تو پست قبلیت اولین کامنت بدون اسمو من گذاشته بودم

چن دفه اومدم اینو بگم اما دم گفتن انگیزمو از دست میدادم و

میگفتم: خب بگم که چی بشه، ولش کن

سلام خانوم
تشکر
انشالله هم مماخ دار باشی هم دلدار

متوجه شدم شمایی اتفاقا

گویای خاموش سه‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 07:37 ب.ظ

به نام خدا

سلام

بذار بیام تهران، شوما بیا من یه جایی ببینمت من خودم گمشده ت رو بهت نشون می دم، یهنی چه بخوای چه نخوای یه تجربه ی شبه جدید می شه دیگه :دی
تازه اگر ناهاری چیزی هم مهمونم کنی که دیگه خیلی تجربه ی جدیدی ه!

سلام

من را نترسان گویا! تو بیا من "حس" نیستم اگه ناهار نیگهت ندارم
:دییییییییییی
تازه اگه زورت رسید گل بیگم رو هم بیاری، بعد از ناهار هم بستنی بهت میدم!

vf پنج‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:06 ب.ظ

hey babaaa
hey farhikhte minevisi heyyy

he'yyyyy

سلام رب جان!
فرهیخته ام کجا بود...

آژیته پنج‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 06:52 ب.ظ

انگار خاصیت غیبت است که ندانی
و گاهی فقط گاهی بدانی که ندانسته ای
اکثر اوقات می پنداریم که می دانیم و بر دانستنمان اصرار داریم
و چه سخت است نادانی در توهم دانایی...

سلام
آری ...

رب جمعه 31 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:01 ب.ظ

چقد شکلک هات ضایع س خدایی
هی نمیخوام به روت بیارم ولی کم گذاشتم اگه هربار نگم اینو
:پییی

علیک سلام
خیییییییییییییییییلی هم خوشگلن! حس توشون هست!
چی پارسی بلاگ شونصدتا شکلک ضایع رو ریخته کنا رهم؟

گویای خاموش شنبه 1 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 01:39 ق.ظ

به نام خدا

سلام

-------

ای بابا!
هرکی کم میاره به پارسی بلاگ فحش می ده!

سلاام
از یه زاویه نگاه کن که تعریف ببینیش

رب شنبه 1 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:32 ق.ظ

آفرین!!!
احسنتتتتتتتتتتتتتتت !
خییییییییییییلی خوب گفتی
پارسی بلاگ شونصد تا شکلک ضایع رو ریخته کنار هم ....
خعلی خوب گفتی هاااا
ینی اصن حال کردم با این جمله ت ..
ایول
ایول

سلام
تچکر که حال کردی

گویای خاموش یکشنبه 2 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 01:39 ق.ظ



:دی

اصن آیینه!

سلام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد