اخراجی های یک را با هم دیدیم.
کنار هم، روی صندلی های سرد سینما، شانه به شانه نشستیم...مثل دو رفیق شفیق! دو دوست عمیق!
با هم اخراجی ها 1 را دیدیم...
صدای خنده اش گوشم را پر کرده بود و اشک صورتم را؛
میان خنده هاش نگاهی به من انداخت و با چشمانی در استانه خروج از حدقه گفت: حس!!! تو چرا گریه میکنی؟
و پاسخ من میان قهقه های تماشگران اخراجی ها 1 گم شد...