نَنوشته‌ها

همه رفتند؛ من مانده‎‎‎ام و خدایم...

نَنوشته‌ها

همه رفتند؛ من مانده‎‎‎ام و خدایم...

فصل هفتم...

---------------فصل اول: تولد-------------------

همه چیز از هوس آغاز شد؛ از این‌جا...

و من هوس کردم  به‌سان پدر که مادر را فریفت و سیب را خوردند! بنویسم!

متن‌های اولیه‌ام بوی خامی می‌دهد؛ خامی اندیشه‌های کودک درون یک انسان بالغ؛ با همان استایل خاص خودم: طنزی که هر گز جدا نمی‌شود!

نگارشم مدت‌ها بعد تغییر کرد و بدین سان کودک درونم بی‌حس و حال شد..شاید هم ترسانیده!

و ننوشته‌ها این شد! به همین سادگی و با حجمی از مخاطبان نامحسوس!


-------------فصل دوم: تو! یعنی مخاطب ننوشته‌ها---------

اولش هوس نبود؛ شوقی نهفته بود! هر بلاگری دوست دارد خوانده شود.

من اما بیش‌تر از خوانده شدن، دوست داشتم مخاطبم خاص باشد و با شعور!

نشد دیگر!

دنیای بی‌در و پیکر سایبر است و هر کی هر کی! مخاطب این‌جا عام شد و ...

یکی دوتا کامنت‌گذار ثابت داشتم اوایل؛ مخاطبان خاص! محجوب بودند و محبوب. بریدند گوییا...


------------------فصل سوم: گذار---------------

داشت سیاسی می‌شد! به‌تر بنویسم سیاست‌زده!

سیاسی‌های ننوشته‌ها را جدا کردم! اندکی پیش‌تر!

بدک هم نیست ننوشته‌های سیاسی!


------------فصل چهارم: عنوان‌های مفقود----------

بخش‌هایی از ننوشته‌ها را عاشقانه نوشتم؛

 مثل این و این و این! و ایـــــن

کم‌تر برای استخراج لج دیگران چیزی این‌جا نوشته‌ام مگر در موارد خاص!!

خیلی‌‌ها را فقط نوشتم که یادم بماند سردی و گرمی روزگار را.


----------فصل پنجم: نا نوشته‌ها------------

این چت باکس پایین از امکانات هنوز  نارایج وبلاگ‌هاست؛ بپای شما خواننده‌ی محترم است؛ آمار دقیق می‌دهد!  البته اگر من حواسم به مسنجر باشد که معمولا نیست؛ سلامی می‌کنم! منتهی به سراغ وبلاگ من اگر می‌آیید با آی ایی (IE) نیایید که مبادا ترک بردارد قالب وبلاگم...


-----------------فصل ششم: خباثت----------------------

چند ماهی است زوم کرده‌ام روی گفتار بی‌صدا (بادی لنگوئج) انصافا خوب آدم‌ها را گیر می‌اندازد! گاهی وقت‌ها هم می‌شود با خباثت به بازی‌اشان گرفت..

منتهی یادتان باشد که دقت بر حرکات و تحرکات صورت اشخاص اصولا شما را «هیز» می‌نُمایاند! و هیچ چیز بدتر از نگاه‌های آزاردهنده نیست...


------------------فصل هفتم: مهر-------------------

فصل تولد قند عسل و بعدتر وبلاگ من...رابطه‌اشان مستقیم نیست، عمودی است بیش‌تر؛

تولد جفت‌شان مبارک


 

نظرات 6 + ارسال نظر
چشم انداز سابق سه‌شنبه 19 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:52 ق.ظ

منم مخاطب با شعور! آدم وقتی تو گودر وبلاگ ها رو میخونه دیگه حال نداره بیاد کامنت بذاره این جا اگر نه نقل نخوندن و این حرفا نیست

[ بدون نام ] سه‌شنبه 19 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:45 ق.ظ

سلام بر رفیق با ذوق و لطیف

تولد قند عسل و ننوشته ها هر دو مبارک

اتفاقا کلبه بارونی ما هم در مهرماه به بهره برداری رسید
یادش به خیر...

در باره مخاطبان خاص منم باهات موافقم شدیدا، یعنی بیشتر کیفیت برام اهمیت داره نه تعداد زیاد بازدیدها

یکی دوتا مخاطب هستند که دلم میخواد همیشه دور و بر کلبه ببینمشون حتی اگه حرفی نزنن و زنگ کلبه را فشار ندن


حکایت" هیز" هم حکایت هشدار دهنده ایست! مراقب خودت باش

سلام بارانم
دقت کردی چقدر نقاط مشترک داریم؟

هشدارت کاملا به جاست

راستی چرا اسمت رو نزدی خانوم؟

کدخدا سه‌شنبه 19 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:06 ب.ظ

در اینجا رمز و رازیست که اهلش نیک به آن واقفند
نیازی به توضیح نیست اما بر صاحب این سرای سبز فرض است که قدر و بهای این قلم دلنواز و دغدغه های اهل راز را بداند...
بعدا بیشتر میگم از اینجا...



الان این تعریف بود یا برعکس؟

گویای خاموش چهارشنبه 20 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:17 ق.ظ

به نام خدا

سلام

حقیقتاً بهمان برخورد! از...

"من اما بیش‌تر از خوانده شدن، دوست داشتم مخاطبم خاص باشد و با شعور!

نشد دیگر!

دنیای بی‌در و پیکر سایبر است و هر کی هر کی! مخاطب این‌جا عام شد و ...

یکی دوتا کامنت‌گذار ثابت داشتم اوایل؛ مخاطبان خاص! محجوب بودند و محبوب. بریدند گوییا..."


بنده یکی از مخاطبان عام هستم که فکر کنم کلاس این جا رو پایین اوردم :)
سعی می کنم زین پس کم تر و گزیده تر سخن بگویم.


تولد ننوشته ها و قندعسل عزیز مبارک

سلام
گویااااااااااااااااااااااااااااااا
تو چشای من نیگا کن!!
ادرس اینجا رو که خودم به شماها دادم!
خیلی نامردیه که این برداشت رو بکنی از حرفام!‌اونم تو!
تو این برداشت رو بکنی وای به حال بقیه
هق هق
:(((

شانس اوردی تو یونی نمی بینمت!!!

من همینجا اعلام می کنم رسما که گویای خاموشم/میس سایلنت شوت// یکی از برترین خواننده هاست که همیشه منتظر دیدن کامنت هاش هستم...


(الان در اومد از دلت یا هنو زمکدری؟ وایتکس بیارم؟)

۲۰۶۶ چهارشنبه 20 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:42 ب.ظ

سلام

کی گفته پدر، ماما رو فریفت؟؟
کار شیطان بود.
خدا ازش نگذره

تولد قند عسل تبریک:)
چند ساله شد؟
-------
به گویای خاموش:
شما چرا ناراحت میشی؟ با ما که نبود. با "ما" !!!

سلام

همه می دونن مردا شکمو هستن دیگه! ماما هی گفت نخور مرد!! ادم هی گفت بیا بخوریم...

اعتماد به نفستون منو کشته جناب هاوایی

گویای خاموش چهارشنبه 20 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 04:01 ب.ظ

به نام خدا


سلام


نه خو داشتم امتحانت می کردم :دی

وایتکس هم لازم نیست



می گم راستی، قندعسل همونی نیست که هم اسم منه؟ :دیییییییییی :پی

سلام



برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد