میخواستم با شیطنت از زیر زبانش حرف بکشم.. داشت خاطره ی تلخ خیانت یکی از دوستانش را با هجومی ازاندوه های ناخوشایند تعریف میکرد جمله اش را قطع کردم و پرسیدم: تو چقدر به من اعتماد داری؟ مثل همیشه در نهایت بی توجهی از زیر پاسخ صریح فرار کرد و گفت: به همون اندازه ای که بهت اطلاعات دادم! از این پاسخ خوشم نیامد...خواستم کاری کنم که به حرف بیاید!: خب از دید من به من اطلاعاتی ندادی! پس یعنی بهم اصلا اعتماد نداری! ابروانش را بالا انداخت، رویش را برگرداند.. و گفت: تو عرضه ی سو استفاده کردن نداری به من چه؟ خنده ام گرفت! و لابلای خنده هایم فقط توانستم بگویم: پر رو!