مادر یعنی
قوطی شکسته را طوری بپیچی لای آشغالها
که دست پسرک دوره گرد
که هر شب زبالهدانی را میجوید،
نبرد.
مادر یعنی
چشمهای غمزده را بخوانی و ارام
چای ببری برای کسی که میخزد توی عالم خودش، بی هیچ حرف و کلامی.
مادر یعنی
با دل شورههای گاه و بیگاه
زنگ بزنی که فقط صدایش را بشنوی.
مادر یعنی
از توی ccu
با همهی ته مانده نفسهایش
پیام بدهد:
حالم خوب است نگران نباش...
پ.ن: حمدی بخوانید و دعایی...
ترافیک!
افزونه یک: عکاس خوش ذوق: خودم، سوژه: پدر پشت فرمان گیر کرده لابلای ببعیها، مکان: یک روز با طبیعت در اطراف تهران!
افزونه دو:
«انا لله و انا الیه راجعون»
چـــــــــــــــــهل روز گذشت؛
حالا چه کسی دلم را از عزا در میآورد؟