دلم زیاد بهانه میگیرد؛
وقتی غر زدنهایش را شروع میکند، میروم آرام کنارش مینشینم، نوازشش میکنم، لبخند میزنم و میگویم: هر چه اراده کنی برایت مهیا میکنم؛ فقط لب باز کن.
لب باز میکند و بهانه میگیرد، من هم وعدهام را عملی میکنم، میبرمش گردش، خرید، توی پارک دور میزنمش، برایش بستنی میخرم، همان فیلمی را که دوست داشت میخرم تا ببیند.
اولش تا میکند...غر نمیزند...اما لبخندش هم محو میشود در همان ثانیههای اول.بعدتر نه لبخند میزند و نه بهانه میگیرد، ساکت میشود...سکوت میکند. میپیچد توی خودش. گم میشود در من. هر چه میگردم پیدایش نمیکنم..قهر کرده است و باز خزیده توی غار تنهاییاش.
نمیدانم کجاست، چه میخواهد حتی. اما میدانم اوقاتش تلخ است و غمگین؛ و فقط حسش را میسپارد تا پیک اشکهایم به من برسانند.
پ.ن1: حال ما خوب است، مثل همیشه :)
پ.ن2: سهـم ما از خاک وقتی مستطیلی بیش نیست/ جـای ما اینجاست یا آنجا چه فرقی می کند؟
محال بود نفهمیده باشد من توی صف ایستاده ام، اما مثلا نجابت به خرج داده ام و دورتر از دستگاه عابر بانک ایستاده ام تا مردی که پشت دستگاه ایستاده، با خیال راحت کارش را بکند.
داشتم توی کیف همیشه شلوغ و درهمم، دنبال کارت میگشتم که حتما به خیال خودش زرنگی کرد و پرید پشت دستگاه!
اما با بد آدمی پیچید مردک بی شعور! با کسی که معتقد است:اگر زورم نمیرسد یک مشت حواله قلدری ات کنم، زبانی دارم بس سرخ!
در کمال ادب گفتم: من پیش از شما توی صف بودم، نوبت من بود
از گوشه چشمان خبیثش! نگاهی کرد و گفت سرتون تو کیف بود اخه!
وقاحتی که برای توجیه به جای عذر خواهی به خرج داد، لجم را درآورد! حق این موجوداتی که بویی از شعور ندارند را انصافا باید کوبید کف دستشان!
داشتم چپ چپ نگاهش میکردم، که پیرمردی با لهجه غلیظ عربی، آدرس نانوایی را از من پرسید. گفتم نمیدانم و رهگذرم اما او که متوجه خشم حبس شده در چشمان شد، با خنده گفت: حتما مصلحتی توش بوده.
لبخندی زدم و با صدایی رسا گفتم: مصلحت که بله، اما متاسفانه بعضی ها عادتشون شده حق زن ها رو بخورند
مردک با لحنی کلافه گفت: خانم رو اعصاب من راه نرو، سرت تو کیف بود.
قبل از این که من جوابش را بدهم، پیرمرد گفت:من نه شما رو میشناسم نه این خانم رو، ایشون قبل از شما اینجا ایستاده بود و تو صف بود، من از دور می اومدم دیدم.
بعید میدانم ذره ای شرم کرده باشد اما ایمان دارم تکرار "گفتن" ها هیچ وقت بی اثر نیست!
پ.ن1: به همین راحتی میشود برای خود "حق الناس" خرید!
پ.ن2: از زن هایی که نمیتوانند حداقل از حقشان بگویند، اصلا خوشم نمیاد، اینها مروجین حق خوری در ذکورند!
پ.ن3: میزان تنفرم از این جماعت که قدر و منزله زن را تحقیر میکنند به هر وسیله، وصف ناشدنی است!