گاهی اوقات تیغی بزرگ به دست میگیرم و میافتم به جان خودم!
شکنجهگری میشوم بیروح، که تکه تکههای روح خودم را با همین دستها، خراش میدهم!
گویی باید درد بکشد، فریاد بزند، استخوانی بکشند؛ به سان زنی که به خود میپیچید تا فرزندی بزاید.
اما از میان همه دردهای من، کودکی به دنیا نمیآید، فقط بخش دیگری از من، از روحم، از همانی که تو در وجودم به ودیعه نهادی؛ میمیرد...میرود...
پ.ن: خود را بکُش، پیش از آن که به دست دشمن بیفتد و زیر دست او شکنجه شود
پ.ن2: “Hello” by Evanescence
به نام خدا
سلام
چرا با تىىغ ؟ دل اءآدم رىش مى شه. باز چاقو ىکم بهتره. البته درد چاقو بىشتره چون کندتر از تىغه
سلام
دخترم بیا خودم خراش های روحتو مرهم بذارم پانسمان کنم
میسی
سلام
اینکه تیزی جیزه رو کار ندارم (بهرحال بزرگترا خیلی چیزا رو مجازن که ما کوجیکترا نیستیم :دی) اما یه سوال تخصصی دارم!
اون نوشته های توی عکی رو چجوری با اون دوتا قلم نوشتین؟؟؟!!! ؛)
آها! یه چیزی؛ اگه تیغتون دردش زیاده، لابد کنده! یه تیغ تیزتر رو امتحان کنین دقه بعدی!! خخخخ
پ.ن؛ قربون این داداش؛ خدایی دشمن میخواین چیکار خب؟! :دی
سلام
حق رو باید از بچه شنید که گفت: "قربون این داداش؛ خدایی دشمن میخواین چیکار خب؟"
سلام
کوجایی؟ هنوز زنده ای که؟ امیدوارم خودکشیت نافرجام بوده باشه
سلام
اره زنده ام هنوز،
:D
مبادرت ننمودم به خودکشی
سلان عزیزم
چه پست خشونت آمیزی
سلام خانم
:)
منم دقیقن همینم عزیزم!
تیغ ب دست !
برای ازار روح :|
:|