نَنوشته‌ها

همه رفتند؛ من مانده‎‎‎ام و خدایم...

نَنوشته‌ها

همه رفتند؛ من مانده‎‎‎ام و خدایم...

هجوم!

چیزی مثل  تلی از افکار نم کشیده

ذهنم را سنگین کرده است...

درد در میان دو شقیق می دود...

چقدر زمان سخت میگذرد...



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد