نَنوشته‌ها

همه رفتند؛ من مانده‎‎‎ام و خدایم...

نَنوشته‌ها

همه رفتند؛ من مانده‎‎‎ام و خدایم...

دلم چه ها که نمی خواهد...

دلم میخواهد

طول جاده ی تنهایی ام را

مارپیچ طی کنم...

زیر سایه ی درختی بنشینم و ارام

اشک هایم را با زلالی اب هایش شست  و شو دهم!



چاووشی میخواند: ای دل صاب مرده...باز تو رو خواب برده..

پاشو از خواب و بین..دنیاتو اب برده...


دارم از این همه گریه آب میشم...

خیلی مایوسه دلم یه کاری کن..

داره میپوسه دلم..یه "کاری" کن!

نظرات 1 + ارسال نظر
آنشرلی پنج‌شنبه 21 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 02:49 ب.ظ

بی خیال دل...
خواسته ی نابه جا زیاد داره!

نا به جاست؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد