هوا گرم است و طاقتفرسا
اندیشههای من اما منجمد شدهاند
خستهام،
خسته از روزهای بیبرکت و بیصدا؛ از روزهای تکرای و نفسگیر!
خستهام !
از اینکه هر صبح، با ناامیدی برخیزم و هر عصر ناامیدتر بازگردم...
و تنها پناه من است صلاه ظهر
تنها مایهی ارامش؛ وقتی میان سقوط اندیشههای تلخ به تو پناه میبرم!
و نجوا میکنم: تنها ترا دارم ای مهربانترین ، دستان ناتوانم بگیر...
خستهام،
خستهام که اخلاق میان ما مرده است، و آخرین نبضهایش در مراکز فرهنگیمان در حال ایستادن!
خستهام که دیگر نه انسانیت برایمان مانده و نه اخلاقیت و نه اسلامیت!
کجایی تکسوار امیدبخش! برهان ما را از اسارت در میان هجمهی اندیشههای خویش...بیا یا "اباصالح"!
خیلی دردناکه مجبور بشی به خاطر عهد و پیمانی که بستی
مقاومت به خرج بدی! اونم در برابر سدی که در استانهی متلاشی شدنه!
و با ادم/آدمهایی کار کنی که حقیقتا تحمل و کار کردن باهاشون دهشتناکه!
خداوندا...تحملم را فزون کن و صبرم را، تا بپذیرم ان چه نمیتوانم تغییر دهم...
و مدد کن مرا تا خاشع باشم ...و بایستم!
و انها لکبیره الا علی الخاشعین..
پ.ن: این روزها خیلی قالب عوض میکنم! نیدونم چرا هیچکدوم به دلم نمیشینه! پیشنهادات شما رو پذیراییم!
سلام
به تازه اندیشه ات منجمد شده ان قدر مطالب تازه و زیبا میزاری
چه برسه که تو حال طبیعی باشه
ولی عزیزم نوشتی داغ دلم تازه شد
من هم منتظرم مثل تو مثل خیلی های دیگر
برای زیاد شدن تحملت هم با رویی سیاه دعا میکنم عزیز دلم
lموفق باشی عزیزم
سلام سایه جان
چقدر بد شد که من بااین نوشتم داغ دلت رو تازه کردم
:(
راستی کامنتی که واسه یادداشت قبلی ام گذاشته بودی به خطا حذف شد! اینقده دلم سوخت!
سلام دوست عزیز وبلاگتون بسیار زیباست.اگه میشه به سایت من هم سر بزنید.ممنون
سلام
باشه
سر میزنیم
همین خوبه دیگه!
کجاش خوبه؟
سلام
زیبا بود
چرا عزیزم؟
یعنی هیچ راهی نداشت؟
نگران نباش خدا با صابران است
این نیز بگذرد..............
فکر میکنم راهی نداره...مگر همین که خدا مدد کنه و حلش کنه!
به نام خدای مهربون
سلام
منم همین مشکل بی ثباتی در قالب رو دارم
انشالله خدا کمکمون کنه به یه ثباتی برسیم
یاعلی
انشالله
به نام خدا
سلام
پر از حرفم، اما حرفی به زبونم نمی یاد...
گویاییم که خاموش خاموش شدم...
فقط می گم..
یا اباصالح مدد...
اللهم عجل لولیک الفرج...
چرا ؟
با منم حرفت نمیاد؟؟