نَنوشته‌ها

همه رفتند؛ من مانده‎‎‎ام و خدایم...

نَنوشته‌ها

همه رفتند؛ من مانده‎‎‎ام و خدایم...

چشم‌های تیزبینی که تو را می پایند...

وقتی که داری بی‌هوا توی خیابان‌های این شهر شلوغ قدم می‌زنی،

وقتی لمیده‌ایی روی صندلی‌های سرد و زمخت اتوبوس و مترو؛

وقتی داری بلند بلند با همراهت گپ می‌زنی؛

وقتی غرق اندیشه‌هایت زیر باران می‌دوی؛

هیچ فکر کرده‌ای چشمان تیزبین وبلاگ‌نویسی تو را می‌پاید تا سوژه‌ی امروز وبلاگش شوی؟!؟


 

 

 


پ.ن 1: مشکل وبلاگ‌نویس نیست  اگه تو حواست به افعال و کردارت نیست!

پ.ن2: تا به حال میزان امانت داری خودت رو سنجدیدی؟ چقدر دیگران به تو اطمینان کردند و اطلاعاتشون (مخصوصا در دنیای مجازی) رو بهت دادن  و تو بازنشر! نکردیشون؟