نَنوشته‌ها

همه رفتند؛ من مانده‎‎‎ام و خدایم...

نَنوشته‌ها

همه رفتند؛ من مانده‎‎‎ام و خدایم...

بیچاره زن!

خورشید که رهسپار مغرب می‌شود؛ ساعت شلوغی تهران است. اغلب از سر کار برمی‌گردند و سوی خانه می‌روند...خیابان‌ها و پیاده‌روها؛ هر جا را  نگاه کنی انبوهی از جمعیت قرق کرده‌اند مخصوصا اگر خیابان ولی عصر باشد.

ایستاده بود؛ کودکی دست راستش را چسبیده بود و زنی که سعی می‌کرد هر از گاهی قیافه خود را از عابران پنهان کند، عقبش؛

هر از گاهی دست چپش را به سوی عابری که نزدیک‌تر بود دراز می‌کرد و آرام می‌گفت: ساعت نمی‌خرید؟

اغلب مردم هم بی‌تفاوت عبور می‌کردند؛

چه کسی است که نشنیده باشد داستان اخاذی‌های این چنینی را؟ یک روز نسخه به دست می‌آیند که هزار تومان کم آورده‌ام...روز دیگر النگوی بدلی‌اشان را گرو می‌گذارند و قس علی هذا.

ظاهر مرد جوان مرتب بود؛ حداقل به معتاد جماعت نمی‌مانست...

وقتی ازشان عبور می‏کردیم، به زن فکر می‌کردم که حتما، روزگاری با امیدها و آرزوهای خیلی سپید، روانه خانه‌ی مرد شده و تصور نمی‌کرد روزی مجبور باشد کنار خیابان در شلوغ‌ترین ساعات روز، شوهرش را، برای فروختن ساعت مچی‌اش یاری کند! کسی چه می‌داند چطور به این خفت تن داده است...



پ.ن ۱: چه جفاکارند کسانی که با شیادی‌هایشان، اعتماد مردم برای کمک به هم‌نوع را سلب می‌کنند.

پ.ن2:  در دعاهای خالصانه رمضانی‌اتان؛ یاد دوستان و آشنایان باشید؛ مخصوصا نویسنده وبلاگ حاضر.

پ.ن3: نوایی که می‌شنوید فرشته‌ی امید ( Angel of Hope) نام دارد و شاهکاری است از البوم (Secret Journey) عمر اکرم 

 

پ.ن۴: دردهای من جامه نیستند تا ز تن در آورم؛ چامه و چکامه نیستند تا به رشته سخن درآورم

نعره نیستند تا ز نای جان بر آورم؛

دردهای من نگفتنی

دردهای من نهفتنی است...

نظرات 14 + ارسال نظر
باران دوشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 07:23 ب.ظ



خفت؟!

مگه مطمئنی که طرف از اول ازدواجش همچین وضعی داشته؟

خب بعضیا زندگیشونو خوب شروع میکنن اما روزگار باهاشون خوب تا نمیکنه ، مشکلاتی سر راهشون قرار میگیره، به دام شیادی میوفتن، طمع میکنن، وارد کاری که توش مهارت ندارن میشن، یه حادثه غیر منتظره براشون پیش میاد، مظلوم واقع میشن، مهارت های اجتماعیشون پایینه،ورشکست میشن، یا هزار جور علت دیگه این وضع رو براشون رقم میزنه.

حالا معلوم نیس زنه اگه خونه باباش میموند وضعیت بهتری داشت که!

به نظرم درباره این جور سوژه ها نمیشه به همین صراحت اظهار نظر کرد.

سلام

خِِفَت...خواری یعنی!
خب همین دیگه..به این خواری و خفت افتاده دیگه ..نیفتاده؟
به طور طبیعی هیچ کس دلش نمیخواد عزتش رو اینطوری لگد مال کنه نه؟ حالا به هر علتی که مجموعه ایش رو نوشتی بالا...دست روزگار! به این خفت و خواری کشوندتش!

گویای خاموش دوشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:13 ب.ظ

به نام خدا

سلام


"چه جفاکارند کسانی که با شیادی‌هایشان، اعتماد مردم برای کمک به هم‌نوع را سلب می‌کنند."

...

درد، حرف نیست
درد، نام دیگر من است
من چگونه خویش را صدا کنم؟

...

سلام درد
خوبی درد؟

باران دوشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:13 ب.ظ

سلام

خب متن یه جوریه که انگار تن دادن طرف به ازدواج ، خواری و خفت تصور شده نه وضعیتی که الان داره!

excuse me

سلام
میدونم که تو نوشته هام دقیقا دنبال نکته های ضد ازدواج/ضد مرد هستی

اما اون بخش ضد ازدوجش تو ذهن من این بود ک یعنی ممکن بوده مرده به ضرب و جرح برده باشدش سر چهارراه وایستونده باشدش کنار خودش؟

رب دوشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:58 ب.ظ

سلام
رب هستم ..
بچه ها لطفا یکم زودتر کامنت های واضح و مربوط بذارید تا من بفمم اصل قضیه چیه
باتشکر


خوبی حس خانووووووووووووووووم ؟
مارم دعا کنین پلیز دم افطاری

دمتون داغ

سلام
رب جان یعنی کامنت های بچه ها از نوشته های شفاف و سلیس من، بهتره؟

ستایش سه‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:50 ق.ظ http://nobodylovesme.blogsky.com

سلام حسی جان
اینها به هردلیل و انگیزه ای که این کار رو میکنن یا از روی شیادی و یا از روی نیاز...
من که طاقت دیدنشان رو ندارم حالم بد میشه و تا مدتها از ذهنم خارج نمیشه حتی بعضی وقتها موقع غذا خوردن میان جلوی نظرم و دیگه نمیتونم غذا بخورم به هر حال من فکر میکنم آدمها تا به بدبختی نیافتند به این کارها فکر نمیکنن پس به هرحال آدمهای بیچاره ای هستن
البته به این ماجرا میشه اینطوری هم نگاه کرد کدوم مرد که دوس داره ناموسش رو بیاره سرچهارراه و گدایی کنه اون مرد هم آدم بدبختی که داره این کار رو میکنه

سلام
اره منم جلو نظرم هنوز..صدای پیرمردی که صبح ها دم مترو میگه: دختر خانم ترو خدا کبریت بخر...
مردی که با دست معلولش بساط پهن کرده و به تک تک عابرا با چشم هاش التماس میکنه

دختری که فال به دست میدوئه سمتت و التماست میکنه "یه" دونه بخری....

حتی فروشنده ایی که تو مترو میگه: خواهرا....یه دونه بخرید ازم...

--------------------------------------------------------------

کدوم مرد دوس داره؟ کم نیستن مردای معتادی که چنین میکنن...
از روی "بدبختی" داریم تا "بدبختی" البته...

رز سه‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 06:48 ب.ظ

سلام

"دردهای من جامه نیستند تا ز تن در آورم؛ چامه و چکامه نیستند تا به رشته سخن درآورم

نعره نیستند تا ز نای جان بر آورم؛

دردهای من نگفتنی

دردهای من نهفتنی است... "

حرف دل منو زدی...

سلام

هر کسی نویسنده اش بوده حرف دل هممون رو زده

ما سه‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 06:52 ب.ظ

سلام بزرگوار
خوبی؟
احوال آن سراسر مهر در دور از خانه چطور است؟ بهترند؟
قلب زندگیت مستدام باد.

موسیقی که گذاشتی عجب عمقی داره ولی فرشته امیدش نمیاد چرا؟ فسرده شدیم فسرده شدنی.

موفق باشی در پایان نامه ات

سلام
شکرش عزیز
الحمدالللللللللللللللللله ...به لطف خدا و از دعای دوستان
فرشته امیدش در همه اهنگ جریان داره هاااا...یکم با احساس تر گوش کن پیداش میکنی!

ممنون...چه پایان نامه ای....

۲۰۶۶ سه‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:24 ب.ظ

سلام

وقت ندارم نظراتو بخونم. همین نفر اولی که به خفت اشاره کردن امیدوارم شما رو قانع کرده باشه.

نگید تو رو خدا
شاید منم مجبور بشم برم دستفروشی. خفته؟
برم دزدی ؟ بعد تو رسانه هاتون به ما القا می کنید که ؛کار عار نیست؛

اگه خودشونو به مریضیو بی حالی زدن (یعنی اینکه سالم بودن) خب این میشه سو استفاده ... و خفت آوره


سلام
چقدر حیف
از نظرات دوستان بهره مند نشدید پس

دستفروشی خفت نیست/این گدایی سبک مدرن هست که خفته/یارو دست زن و بچه اش رو گرفته و میگه اقا بیا ساعت مچی منو بخر که ملت بهش بیشتر پول بدن! خب اگه ریگی به کفش نداشت همون ساعت رو میبرد بازار میفروخت!
کار هنوزم عار نیست...

اسم ندارم. سه‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:41 ب.ظ

سلام خواهری
فهمیدم چرا نظر نذاشته بودم. خصوصی نمیشه گذاشت کامنت؟یا من بی سواتم؟
به بچه ها سپردم امانتی رو تحویلت بدن !

سلام خواهری
میگم حالا شما که اسم نداری؛ من یه اسمی دارم، بیا با هم شریکی استفاده میکنیماااا... نمیشه "نیوفولدر" بمونی
( شوخی کردم! یعنی الان سرم رو به باد دادم؟)

چرا خصوصی میشه: ابتداش مینویسی این کامنت خصوصی است!
بلاگ اسکای کلا سیستمش ساده است..
:دی

امانتی چی؟ هوم؟

پارسا زاهد سه‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:44 ب.ظ

به نام خدا
سلام

والا من این مدلیش رو ندیده بودم
یعنی دیده بودم که یکی نسخه دستشه و پول دارو می‌خواد و اینا و... .
اما ندیده بودم که شوهری همراهیش کنه و مجبورش کنه به فروش یا گدایی
البته شاید شوهر اونا دورتر وایساده بوده و این سوژه شما هنوز شوهر کنارش بوده.

من فکر می‌کنم اگه این آدما یکم دیگه تحمل کنن حتماً خدا رحمتش رو بهشون نشون می‌ده. اما متاسفانه تحمل نمی‌کنن و به بیراهه می‌رن

التماس دعا همچنین :)

سلام
ندیدین؟ پرن تو جامعه!
مدل های مختلف....البته این سایز خانوادگیش کمتره فعلا ولی بازم هست.
موافقم...
چی میشد ما آدما یکم صبر و تحمل می داشتیم؟

کدخدا چهارشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 06:48 ب.ظ

درد، درد، درد!
در وجود گرم و مهربان مرد خانه کرد
مرد مهربان از این هوای سرد، خسته بود...
درد را بهانه کرد...

آه، آه، آه!
باز هم صدای زنگ و بغض تلخ صبح‌گاه
ای دریغ آن‌که رفت...
ای دریغ ما، دریغ مهر و ماه
دوستان نیمه راه...

رود، رود، رود!
رود گریه جماعت کبود!
در فراق آن‌که رفت
در عزای آن‌که بود...
(قیصر)

رود رود رود....
در فراق آن که رفت...
در عزای آن که بود

shshs یکشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:39 ب.ظ http://www.myweblog.com

خواهنده مغربی در صف بزازان حلب می گفت :ای خداوندان نعمت!اگر شما را انصاف بودی و ما را قناعت ...رسم سوال از جهان برخاستی

ای قناعت توانگرم گردان
که ورای تو هیچ نعمت نیست
کنج صبر اختیار لقمانست
هرکه را صبر نیست حکمت نیست

شیخ اجل سعدی شیرازی

پ.ن: فقط من متوجه نشدم از کجا متوجه شدید که مرد زنش رو با ضرب و شتم برده سر چهار راه؟
یه خورده حسن ظن داشته باشید. وگرنه یه نفر دیگه میاد و به زنه اتهام میزنه که این نقشه رو چیده و شوهر رو اغفال کرده! یا اینکه بگه شاید اگر زن صبر و تحمل بیشتری داشت و هی به مرد سرکوفت نمیزد اصلا مرد تن به این کار نمیداد.
یا هزار شاید و امای دیگه. نمیشه یک نفر رو به صرف جنسیتش متهم کرد.

سلام
بعله...قناعت نعمت گرانی است که به هر کس ندهند
:دی
خب من که در پست اصلی ننوشتم چنین؛ نوشتم ببین چه بلایی سر زن اومده که به این خفت (یعنی سر چهار راه ایستادن) تن داده! ممکنه بیماری اون یکی بچش بوده باشه! یکی از احتمالات هم همینه که مرده برای مثلا تامین مواد خودش به زور برده باشدش!
اگه زنه زورش میرسید به مرده سرکوفت بزنه که خودش نمیرفت باهاش سر چهارراه! زورش میرسید مرد رو تنها راهی کنه!
نه هر گز نمیشه هیچ "مردی" رو به خاطر جنسیتش متهم کرد؛ مگه من متهم کردمش؟ منتهی چون خودم خانم هستم طبیعتا دلم برای همسرش سوخته تا خودش!

wormmy apple سه‌شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:43 ب.ظ

سلام
همین امروز بود که دوباره چشمم افتاد به پشت یه تاکسی که نوشته بود
استَعینوا بِالصبرِ والصَلاه
کمی صبر، یکم توکل و البته یه فکر مثبت و امیدوار، به سرم سوگند جواب میده. اما مردم ما شدن بنده غم. نمونه؟
اولیش خودم!
دومیش؟ اینهمه نظر! یکی حرفه دلشه، یکی زمزمه لبشه، اون یکی حافظه اشعارشه...
بازم نمونه دارم که اگه خارج از گود ه حوصله شنفتن نبود، دله گفتنش بود...
درکل...
بله... همانا آدمی را در رنج و سختی آفریدیم...
اما این غم ... برین از حاج حافظ بپرسین. زیره نیارم دیگه
بقول امام
گرچه از هردو جهان هیچ نشد حاصل ما
غم نباشد، چو بود مهرتو اندر دل ما
...

سلام
ولکام ورمی اپل استیو جابز


اره یه عزیزی به من میگفت که یک اهل دلی میگفت ( چقدر گفت در گفت!) که اگر صبر کنید مشکلات صبر نمی کنند و تمام می شوند!
_________________________________

همون ارتزاق از غم !
___________________________________

انسان در رنج و سختی...بلی...این مصرع خیلی معنی داره: غم نباشد، چو بود مهرتو اندر دل ما
مشکل اینه که اگر یقین میداشتم انچه بر من میگذرد خواست "او" است، غمی نبود؛ درد آن است که انچه می کشم: از ماست که برماست!

داداش کوچیکه جمعه 13 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:58 ق.ظ

ودوم...
خواست ما و خواست او نکنین! خواست خدا خواست ه بندشه. اگه خوب اگه بد همه کاره خودتونه. گردن خدا نندازین.
از ماست که بر ماست فقط برای بدبختی ها نیست. ده برابرش برای نیکی ها و شیرینی های زندگی ه.اوکی؟
«مشکل اینه که اگه یقین داشتیم» ما و او نمیکردیم که ما و او ازهم جدا نیستیم. بحث ه عرفانی نکنم. ما اگه یقین داشتیم به بدیشم قد همون خوبیش شکرگزار بودیم و با اینکار حکم قطعی ه خدا رو برمیگردوندیم... هوم؟
نپیچین بدور خودتون... خدا اینجاست...
....

نخست این که
برخلاف بلاگفا که حق مخاطب را زیر پا له میکنه؛ در بلاگ اسکای کامنتها دست نخورده باقی می مانند و امکان تغییر و سانسور اون ها نیست
یعنی ازادی بیان به معنای واقعی!!!

و اما دوم:
بنده اگر واقعا بنده باشه خواست خدا خواست اونم هست، نه؟

خدا اینجاست...شکی نیست؛ اب در کوزه و ما تشنه لبان....غافل از احوال دل خویشتنیم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد