اعتراف میکنم یه روز گرم پاییزی بود؛
همهمون توی اتاق بودیم که یک هو خبر رسید فلان جا و فلان جا برنامه است!
تازه داشتیم بساط ناهار رو میچیدیم که فراخوانده شدیم.
خبرنگاری، بدتر از آتشنشانیه! چون آتشنشانها نهایتا روزی یکی دوبار اعزام میشن؛ ولی خبرنگار بدبخت روزی دو سه بار باید بره محل حادثه برای پوشش اخبار!
خلاصه؛ ناگهانی بودن برنامهها از یک سو و وسط ناهار و نماز بودن از یک سوی دیگر،
من و همکارم، هول هولکی زدیم بیرون؛ خبرنگار سوم هم که رفته بود و فقط یک نفر در اتاق باقی ماند!
فردا که اومدیم یه نگاهی چپ چپی با خنده کرد و گفت: خجالت نمیکشید چهارتا خانوم تو این اتاقن؟ این چه بساطیه! دیروز همهتون رفتین ... دمپاییها یه طرف وسیلهها یه طرف دیگه! من براتون همه رو مرتب کردم و ...
و خلاصه عرق شرمی بود که بر پیشانی ما ننشست!
خب طبیعیه در کار خبرنگاری!
اعتراف میکنم آدم میشه تمییز باشه ولی حالا نه چندان مرتب!
و اعترافتر میکنم هنوزم که هنوزه، وقتی میخواد بیاد طرف میزم، سریع یه سامانی بهش میدم....
پ.ن: این خاطره دقیقا مال مهر 88 هست!
پ.ن۲: روزهای گذشته، با هم فراز و فرودهایش شیرینند...وقتی میگذرند و تو میایستی کناری و نجوا میکنی: گذشت...
پ.ن۳: نوایی که چندیست در ننوشتهها میشنوید شاهکار دیگری است از «عمر اکرم» به نام My Hope Is You
به نام خدا
سلام
فعلاً در خصوص پیوست 2:
نه، هر گذشتنی شیرین یا دستکم آرامش بخش نیست...
این روزها چیزهایی در گذرند که هر لحظه ش به بهای سنگینی میگذره..
گذشتن همیشه مرهم نیست.. تغییری باید!
و چه دردناک تغییری که به دست تو نیست و کار تو فقط می شه انتظار و چشم دوختن به...
شایدم باید گفت چه بهتر که دست تو نیست.. چون «او» بهتر و مناسب تر تغییر می ده؛ فقط مشکل اینجاست که «اگر بخواد تغییر بده»...
سلام
هر چه از "دوست" رسد نکوست...
گاهی وقتا "نکو" بودنش برای ما دیر روشن میشه فقط
به نام خدا
سلام
بله خب، یک اسفندی می تونه تمیز باشه اما لزوماً نه چندان مرتب
درکل جمیع اضداد هستن این عزیزان ِ جان!
سلام
اتفاقا اون باقی مانده ای که اتاق رو مرتب کرده و هر بار که میاد سر میزم رعبی بر بدن می اندازد! اسفندی می باشد
چقدر خوب است که من هیچوقت نوایی نمیشنوم !:دی
از لحاظ وبلگی کر می باشیم بسلامتی
سلام
:)))
به به چه همکار خوبی بوده که توی همچین شرایطی باز نظم و ترتیب رو گوشزد کرده
اون همکار بنده خدا یه پسر داره که کلی از دست همین گوشزدهایش در عسر و حرج هست
هرچی میخواد به بی نظمی بی تفاوت باشه ولی نمیتونه
ولی خودمونیم از خبرنگار بی نظمتر ندیدم
سلام
طفلک اون پسر! من همیشه به خود این همکار گفتم بارها که این بچه چه زحری می کشه
:دی
خب باید روی خودش کار کنه بی تفاوت شه؛ اینقدر نظمم دیگه خوب نیس
:دییییییییییییییییی
خبرنگار جماعت بدبخته! نه زمانش دست خودشه! نه زندگیش!
به نام خدا
سلام
در خصوص نوای وب، خب از همون وقتی که این توضیح رو درباره ش نوشتی، دیگه نمی تونم بشنومش!
سلام
اره
لال شده از بس ترسیده!
فک کنم خجالتی بود! معرفیش کردم الان دیگه روش نمیشه پلی کنه
سلام ریپورتر
بالاخره بارون اومد، اونم چه بارونی
کیفور شدیم
.
.
.
.
پایان ریپورت!
سلام
باران که می بارد تو می ایی....
:دی
مبارک باشدت حلول نخستین باران دبش پاییزی!
حالت به باشد و بارانی و دلچسب همیشه
خب من چی بگمممممم
خببببببببببب
چه خبررررررررررررررررررر؟
خوبیییییییییییییییییی؟
مفقود گف اعصاب داغونه رو منم اثر گذاش ! بهم ریختم اصن!
خب مجبور نیستی چیزی بگی
عاقلانه ترین کار اینه که آدم رد این مواقع سکوت پیشه کنه فقط
نمیتونی تصور کنی چقدر نوشتم.به جرات میگم طولانی ترین نظر عمرم رو نوشتم
واقعا بیست کیلومتر بود
:(((
فرستادم قطع شد اینترنت.:((((
سلام
چقدر حیف.........
:(
اینقده اینجور مواقع من اعصابم خط خطی میشه!
به نام خدا
سلام
انگار اینجا هم باید شکلک یه قل دو قل بذارم!
سلام
چرا؟؟
به نام خدا
سلام
پس نامرتبی هایی هم در خانم ها پیدا می شود
یادمان بماند
سلام
بلی!
یافت میشه! ولی خب اون کثیفی های خاص ذکور یافت نمیشه عمدتا
نمی دونی من کی شکلک یه قل دو قل می ذارم؟!
وقتی طرف آپ نمی کنه و از سر بیکاری رو میارم به یه قل دو قل و اینطور وقت گذرونیا!
نِه!
نی دونستم!
خب پس بیا با هم بازی کنیم
:دیییییییییییییییییییی
آپم نمیاد به هیچ وجه!
مخصوصا که یک اتفاق ناخوشایند افتاد و آپی که در دست انتشار بود را به باد فنا داد و من اکنون در حس بی آپی به سر می برم
هی می خواستم این برداشت رو داشته باشم از نوشته ات که اون نفر چهارمی که اتاق رو تمیز کرده،آقا بوده ها! نشد آخر!
زدی خراب کردیش با این جمله : "خجالت نمیکشید چهارتا خانوم تو این اتاقن؟"
خانوم حس،خ می خواستی پاشی بیای آرژانتین که ببیمنت خ!
سلام
خدا به دور!
نفر چهارم اقا باشه؟؟؟؟؟
دیگه چی!!!!
یعنی هر قدرم آدم کثیف باشه و وسایل الوده، مرد جماعت که دست بزنه بهشون دیگه باید با اشعه گاما میکروب زداییش کرد! بعله!
اما درباره آرژانتین..
خب آدم از روز قبل خبر میده! اگرم بشه ادم هماهنگ کنه!
من صبح که میرم سرکار دیگه تایمم دست خودم نی که خو!
البته اگر همونروز غروب هم می موندی یه جایی قرار میذاشتم ببینیم همو
ولی خب تو غروب هنگام، عازم خانه شدی و دوستان را رها کردی، بی دیداری و یادی
:پییییییییی
به نام خدا
سلام
-------
چه اتفاقی و چه آپی و چگونه؟!
سلام
شاید در آینده ای نه چندان دور گفتم
الان حسش نی
سلام ملیکم
میگم
این عمراکرم
کجایی بیدن
میدونم میدونم الان پیش خودت میگی
نیگا کنااااااااااااا پست به این عظمتا ول نموده عمر براش مهم شدس !!! :|
سلام
به خاطر شما رفتم بیوگرافیش رو چک کردم
یک افغان که در ایالات متحده زاده و بزرگ شده و اونجا زندگی می کنه
(من فک میکردم عرب باید باشه :دی)
به نام خدا
سلام
اگه یکم دیگه وسواستون بیشتر بود باشعه آلفا به جون بوی مرد می رفتین
البته شاید اگه رشته تون فیزیک بود
سلام
بعدا افزود:
تازه متوجه کامنتتون شدم!
گیراییم اومده پایین فک کنم!
نمیشه یه اشعه ای کشف کرد که کلا نیست و نابودشون کرد که! مجبوریم با همین اشعه ها شروع کنیم تا کم کم پروژه "کوسه ها" رو اجرایی کنیم
:دییییییییییییییی
خدایا مرا ببخش؛ هیچ دعای بدی رو هم در حق من مستجاب نکن
همچنان از گویای عزیز بابت شفاف سازی وبلاگی تشکر مینمایم !
من همش فکرمیکردم اون یکی آقا بوده !
گفتم ینی میشه؟!!
سلام!
اخه چطوری به این جمع بندی رسیدی؟
تو کی دیدی ذکور وسایل خودشون رو جمع کنن چه برسه به بقیه؟
به نام خدا
سلام
-----
من چه شفاف سازی ای کردم که خودم یادم نمی یاد؟!
نکنه دارید مسخره م می کنید؟
سلام
رب بیا پاسخگو باش!
اشتباهت رو به گردن بگیر و پوزش بطلب از محضر گویای کبیر
خب من همینجا تشکر خودمو پس میگیرم اصن!
ایش!
:))))))
فک کنم باید از پنجره تشکر کنی که موضوع رو به صراحت پرسید
آپ
سلام
نمایشگاه مطبوعاته خو
من آپم نمیاد
بذارین برم نمایشگاه یکم سوژه شکار کنم
رب!
با این جمله ی پنجره:
"خانوم حس،خ می خواستی پاشی بیای آرژانتین که ببیمنت خ!"
لابد تران گفته اینا داشتن می رفتن تنهایی دم نوش بخورن! :دییییییی
دونخطه می دونم دم نوش آرژانتین نبود، اما خو مثلاً ممکنه شعبه ی دومش باشه :پیییی
سلام
نه من منتظرم ترانه بیاد با گ ب و تو؛ چهار تایی دم نوش بخوریم
بی شماها هرگزززززز
گفتم این گویا اصن تو کار شفافیت نیستااااا P:P:P:P: (اینا یه جمعیتن هااا)
پنجره کوجای؟
خو تشکرم و بدین به پنجره ...دستتون درد نیات
:))
سلام
اره باید صداش کنیم خاموش!!!
بنام خدا
سلام
راستش نمیدونم چطور بگم چطوری بنویسم !
راستش
تویه یه جمله
یکی از دوستانم به رحمت خدا رفت
سال ها از تومر مغزی رنج می بردن تحت درمان بودن اما خوب ...
برای سهیلای صبوری که با مقاومت با ایمان تا همین دیروز بین ما بود و امروز پیش فرشته هاست هرکسی که دوست داره یه حمد و سوره هدیه کنه
همه ی ما از خداییم و به سوی وجود ابدی او پرواز میکنیم و مرگ پایان نیست بی شک تولدی دوباره است ...
سلام
خدا رحمتش کنه انشالله....