نَنوشته‌ها

همه رفتند؛ من مانده‎‎‎ام و خدایم...

نَنوشته‌ها

همه رفتند؛ من مانده‎‎‎ام و خدایم...

کرب و بلا

خیلے گــراטּ تــمــام شــد ایـטּ "آب" خواستـטּ
یڪ مـشــڪ از قبیله ے ما یڪ عــمــو گرفت...

 

برای هر بچه شیعه‌ای یک واقعه در زندگانی‌اش، ارزشمندترین است و بس!

 از همان روزها که ما خودمان را شناختیم  و زیارت عاشورا خواندن یاد گرفتیم، می‌شنیدم که «راه کربلا» بسته است و دعا می‌کردیم این راه  باز شود؛

(شما یادتون نمیاد احتمالا :دی)

و وقتی «صدام ملعون» رفت و ما ماندیمُ خیل عشاق کربلا؛

همیشه «کربلا ندیده» بودم به خاطر نطلبیده شدن؛ خیلی روزهاست که پاسپورت‌ت خاک می‌خورد  و دلت حسرت را!

هر بار ثبت‌نام می‌کنی و نمی‌شود؛ هر بار یکی می‌گوید: حلال‌م کن، کربلایی شدم... دلت می‌رود اما... «تو» هم چنان مانده‌ای!

سال‌های عمرت می‌گذرند و هر سال محرم، «کربلا دیده‌ها» عطشناک‌تر گریه می‌کنند و تو... تنها با شرم می‌گویی: آقا من هم...

خیلی از عوامل زمینی را تو می‌توانی فراهم کنی، ولی کربلا رفتن به همین سادگی نیست که می‌پنداری!

بچه شیعه باشی و یک بار هم کربلا را ندیده باشی؟

...

روزهای یک «کربلا ندیده» خیلی سخت می‌گذرند؛ روزهای حسرت! روزهایی که نمی‌دانی از دل‌تنگی گریه کنی یا بر بی‌سعادتی و بی‌لیاقتی خودت!

اما خیلی زود یا شاید مثل من، خیلی دیر؛ می‌فهمی کربلا رفتن لیاقت نمی‌خواهد حتی! کربلا رفتن «برات» می‌خواهد فقط! و اگر براتش را کسی برایت گرفته باشد، بی‌لیاقت هم که باشی یک هو خبرت می‌کنند: بیا تا برویم...

من در «ننوشته‌ها»، اغلب ناخواسته، باعث رنجش شدم شاید؛ شاید تو دوستی که این‌جا را می‌خوانی و مخاطب خاموشی، خاموشی‌ات را از همین رنجیدگی‌ات حفظ کرده‌ای؛

مرا نه برای خودم، به خاطر رضایت پروردگار حلال کن!

و اگر حقی بر گردنم داری، پیش از آن که بازگشتی نداشته باشم، بیا و بگو تا با هم تصفیه کنیم! فیس تو فیس! بگذار یک «کربلا ندیده» از این شرمنده‌تر پیش ارباب‌ش نرود...اگر پایش به صحن برسد...

پ.ن: دعاگوی‌تان خواهم بود انشالله؛ اگر چنان سعدی نباشم که "بوی گل‌م چنان مست کند که دامن‌م از کف برود"

پ.ن2: دعا کنید سفرم، پر معرفت باشد و ماندنی

نظرات 12 + ارسال نظر
آژیته سه‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 09:57 ب.ظ

سلام
نمیدونم چی بگم
دیدار یار آنقدر شیرینه که...
به پدرم سلام مرا برسان و از دلتنگی ام برایش بگو
یا امیرالمومنین
به تمام سرورانم سلام مرا هم برسان
انشاالله خیرترین زیارات را داشته باشی
...

سلام
انشالله نائب الزیاره خواهم بود

باران چهارشنبه 24 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 05:21 ق.ظ

سلام خواهر جون!

خوش به سعادتت بچه شیعه!

انشالله صحیح و سلامت بری و پر از معنویت برگردی

سلام منم به آقا برسون
برام حسابی دعا کن
(دعای سیاسی هم یادت نره؛ هم اوضاع داخلی، هم بین المللی)

سلام
انشالله
ممنون
چشم حتما دعاگوتون خواهم بود انشالله

ستایش مرده چهارشنبه 24 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 01:19 ب.ظ

اصلا حسین، جنس غمش فرق می کند
این راه عشق، پیچ و خمش فرق می‌کند

اینجا گدا همیشه طلبکار می شود

اینجا که آمدی کرَمش فرق می‌کند

شاعر شدم برای سرودن برایشان

این خانواده، محتشمش فرق می‌کند

«صد مرده زنده می شود از ذکر یا حسین»

عیسای خانواده دمش فرق می‌کند

از نوع ویژگی دعا زیر قبه اش

معلوم می شود حرمش فرق می‌کند

تنها نه اینکه جنس غمش جنس ماتمش

حتی سیاهی علمش فرق می‌کند

با پای نیزه روی زمین راه می‌رود

خورشید کاروان، قدمش فرق می‌کند

من از «حسینُ منّی» پیغمبر خدا

فهمیده‌ام حسین همه‌ش فرق می‌کند

التماس دعا

مرده نبینمت ستایشم...

پیرطریقت چهارشنبه 24 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:30 ب.ظ http://piretarighat.blogsky.com/

تمام عمر دلت در تب و تاب است
تمام عمر مصایب حسین بغضی در گلویت هست
ولی وقتی به کربلا میرسی دلت آرام میشود
راه گلویت باز میشود
از تب و تاب والتهاب می افتی
چرا؟
چون آنجا حسین همه مصایب را کشید تا تو دلت آرام باشد

پارسا زاهد پنج‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 01:14 ب.ظ

به نام خدا
سلام
ما رو بدعائید :)

سلام
دعاگو بودم
انشالله حاجت روا باشید

پنجـــره جمعه 26 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:56 ب.ظ http://panjerehneveshteha.persianblog.ir

سلام خانومی!

به سلامتی و با دل خوش بری و بگردی عزیزم.

اگه یادت باشه ما یه زمانی با هم همکار بودیم،پ واجب شد من باب همین همکاری دعایمان بفرمایی.
با هم دوست هم که هستیم،پس در رده ی دوستان،دعاگوی ما هم باش.
دیگه چی؟
آهان!
روزنامه نگاری می کردی یه زمانی و عکس هم که میگیری،از اونجایی که من نیمچه خبرنگاری بودم یه زمانی و عکاسی هم می خونم،توی این صنف هم ما رو دعا کن.

در کل دعا کن دیگه! آفرین دختر خوب.

راستی،من کربلا و نجف رو ندیدم،ولی صحنشون "پنجـــره" هم داره آیا؟


آرامش ارزانی دل بی قرارت!
یا حق

سلام
چندجا اختصاصی یادت کردم اتفاقا!
دعاگوی شما و همه دوستان بودم خانومی
انشالله قسمت خودت بشه و بری و با پنجره هاش متصل شی به اسمون

گویای خاموش یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 06:19 ق.ظ

به نام خدا

سلام


هوم..
ینی الآن کجایی؟
کاش ما رو هم یادت باشه

با دلی مملو از عشقشون زودی برگرد پیشمون

سلام
یادتون بودم
براتون دعا کردم
:)

ما سه‌شنبه 30 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 06:50 ب.ظ

سلام بر زائر گرامیش
احتمالا یاد ما خواهی افتاد

نمیدانم قبل از رفتن این را میخوانی یا بعد از رفتن

اما مسجد کوفه صفایی دارد عجیب
دلمان برای آن میثم تنگ شده است...

سفرت بی خطر

سلام
بعد از اومدن خوندمش
:D

انشالله حاجت روا باشی

رزی چهارشنبه 1 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 12:01 ق.ظ

سلام کربلایی حسسس
پ کوشی؟ بیا دیگه...کی میای؟
دلمون واست تنگ شه خب...

سلام
اومدم
:)
انشالله روزی خودت

پنجـــره شنبه 4 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 01:15 ق.ظ http://panjerehneveshteha.persianblog.ir

زیارتت قبول عزیزم.

ممنون از اختصاصیجات.

گویای خاموش شنبه 4 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 12:35 ب.ظ

به نام خدا

سلااااااااااااام

زیارت قبول عزییییییییییزم!
خیر مقدم می گم خانوم

ان‌شاءالله که حظ وافی برده باشی از این سفر قشنگ :)

منتظر سفرنامه‌ت هستما :)

سلاااااااااااام
ممنونم خانومممممممممممممم
انشالله که همینطور باشه؛
و انشالله روزی خودت
اره کلییییییییییییییییی مطلب دارم بنویسم! اگه حسش بیاد

گویای خاموش شنبه 4 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 05:11 ب.ظ

این «می نویسم اگه حسش بیاد» از اون وعده های سرخرمن بودا!
حالا اون‌جا که نیستم بیام روی ماه مهمان امام حسین و حضرت عباس رو ببوسم و از زبون خودت تعریف سفر رو بشنوم، از سفرنامه ی نوشتاری هم محروممون می‌کنی؟
ما که کربلا ندیده ایم، ینی می‌خوای بگی حتی لیاقت «شنیدن»ش رو هم نداریم؟
---
(دارم تحت تأثیر قرارت می‌دم! )

اتفاقا در این سفر یه سری مطلب نگه داشتم در ذهنم برای نوشته شدن؛ اما شنیدن سفرنامه کربلا از زبان کسانی خوش است که زیارتشان پر معرفت است نه امثال من....
در عین حال حتما می نویسم و خیلی زود منتشر می کنم
بخش اولش اماده اس تقریبا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد