نَنوشته‌ها

همه رفتند؛ من مانده‎‎‎ام و خدایم...

نَنوشته‌ها

همه رفتند؛ من مانده‎‎‎ام و خدایم...

مثلا اشعار من

**فال قهوه**

سراسر لیوان قهوه را چرخاند

و خط به خط، نشانه ها را خواند

 

به جست و جوی نشانی از تو هم که شده

تمام تلخی قهوه را به جانش راند

 

"گشتیم، نبود، نگرد که نیست"

حکایت ما و شعرهایی که ناتمام ماند

 

----فصل واژه چینی---

دلم خواست تا واژه ها را بچینم

که آشــفته، تنـــها، غمیــــنم

خدا خواست تا غرق حسََّت

به‎سـان پـــــری در نسیــــمم

دلم خواست تا در هوایت بماند

که صد سال دیگر، همینِ همینم

خدا خواست تا باز باران بگیرد

که روی دلـــم، ردپــــا را نبینم

دلم خواست تا واژه ها را بچینم

برایت بگویم، بخوانم، بمیرم




پ.ن: یادش بخیر...روزگاری دوست داشتم شعر بنویسم و بسرایم  و بخوانم

هنوز هم یک بیت شعر ناب، حال آدم را بیشتر جا می آورد...اگر کنارش فنجانی قهوه باشد و یک دوست که زبانت را بفهمد...


پ.ن: دل‎تنگ  حضورت، نگاهت، لبخندت، ملامتهایت، خندههایمان، مسخره‎بازی‎هایمان...

کاش تو هم... :(

نظرات 17 + ارسال نظر
گویای خاموش یکشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 10:57 ب.ظ


باز قیافه من این شکلی شد! :(

ع
الان باید کلی بهم بگی به به ..
یاد گذشته کردی و شعر سراییدی
چقدر وزن ناموزنه
یا حتی بگی چقدر دلشین شعر قهوه
:دی

باران دوشنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 10:28 ب.ظ

چقدر دلنشین شعر قهوه

اگه نیلو رو می بینی سلام منو بهش برسون

میسی
نه نمی بینمش دیگه
خیلی وقته ندیدمش
اگر دیدمش و یادم بود، سلامت رو میر سونم
حالا چرا یاد نیلو کردی؟

گویای خاموش سه‌شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:13 ب.ظ

بلی خب..
آخرین که دوباره شعر سرودی :)

اما دلیل نمی شه قیافه م اون شکلی نشه! :))

بله خب....
نظر گرفتن زوری نمیشه که
زوری تهش می شه "اخرین"

( چه کنم که تیچرم و مو از ماست می کشم بیرون همیشه )

گویای خاموش پنج‌شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:06 ق.ظ

نهههههههه! نظر زوری نبود
اون آخرین رو هم خودم در آخرین لحظاتی که داشت ثبت می شد متوجهش شدم، و درستش هم کردم "آفرین"، و دوباره ثبت رو زدم. امید داشتم درستش ثبت بشه که نشد :))))

خخخخخخخخ
نخیرم!
نظر گرفته شده تعویض نمی شود

گویای خاموش پنج‌شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:10 ق.ظ

نهههههههه! نظر زوری نبود
اون آخرین رو هم خودم در آخرین لحظاتی که داشت ثبت می شد متوجهش شدم، و درستش هم کردم "آفرین"، و دوباره ثبت رو زدم. امید داشتم درستش ثبت بشه که نشد :))))

حالا یعنی چون دوبار نظر دادی منم باس دوبار جواب بدم یا این دوبار ثبت کردن ها صرفا جهت تاکید بیشتر می باشد؟

گویای خاموش پنج‌شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:14 ق.ظ

راستش اینه که هر دو تا پ.ن. به حدی برام دلگیر بود (به هرحال تجربه های مشابه وجود داره) که اصلاً نمی تونم رو شعرها تمرکز کنم..


------

هوم، یاد روزهایی به خیر که می نوشتم و می سراییدم و..


چقدر غم ناک...
کاش هیچ وقت تجربه هات تلخ نباشن..همشون شیرین باشند برات..مخصوصا امسال

گویای خاموش پنج‌شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:16 ق.ظ

چرا تیکه تیکه نظرم میاد؟ :))


خب همینا به حدی قیافه م رو می کنه که..

اشفته ای
"چون شاخه های بید
در دستان باد"

گویای خاموش پنج‌شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:19 ق.ظ

"به جست و جوی نشانی از تو هم که شده

تمام تلخی قهوه را به جانش راند"

:"(



"خدا خواست تا باز باران بگیرد
که روی دلـــم، ردپــــا را نبینم"

نه.. پاک نمی شه.. شسته نمی شه...
شیشه ی پنجره را باران شیت
از دل اما چه کسی...

عزیزززززززززززززززززززززززززززززززززززززززمی...
یادم باشه کنج یونی گیرت بیارم سین جین کنمت ببینم چه خاطرات تلخی داری

گویای خاموش پنج‌شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 03:13 ب.ظ

"یادم باشه کنج یونی گیرت بیارم سین جین کنمت ببینم چه خاطرات تلخی داری"


هاه؟ نه خو همه ش رو هم تجربه حساب نکن


* شست
ایراد نگرفتی خانوم معلم :))


دیدی وقتی نظر زوری ازم نخواستی خودم چه قد زیاد نظرم اومد؟ :فراااااااااااااار :پی


دیدم زیاد ازت ایراد بگیرم دیگه اینجاها پیدات نمیشه
برای همین خود سانسوری پیشه نمودم
خخخخخخخخخ

نخیرم! اینا همش تاثیر تاکید من بر کامنت گذاریه که فوران کرده

پونه پنج‌شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 03:58 ب.ظ

پارسا زاهد جمعه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 03:32 ب.ظ

به نام خدا
سلام

دیدم شعر گفتین اولش با خودم گفتم شما هم مگه شعر می‌گفتین؟
بعد خوب که فکر کردم یادم اومد تاپیک مشاعره رو
ولی شعرهای زیبایی بود



"گشتیم، نبود، نگرد که نیست"

حکایت ما و شعرهایی که ناتمام ماند

فکر می‌کنم این بیت شعر رو همین طوری برای جور شدن قافیه نگفتین کلی حرف پشت تک تک واژه‌هاشه

سلام
بعلللللللللللله
کلا اهالی اسفند همشون اهل ادبیات و ادب دوستند به نوعی

:D
بعله...کلی حرف که "ناتمام ماند"

گویای خاموش دوشنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 10:22 ق.ظ

کجایی که نیستی؟
داری دنبال چی می گردی؟
گشتیم، نبود، نگرد که نیست..


در به در دنبال تایید گرفتن از دکی ب مثلا

گویای خاموش دوشنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 02:56 ب.ظ

خب پس واقعاً گشتیم نبود :(((((((


ایشالا بالاخره پیدا می شه :))


الآن دقیقاً درچه مرحله ای هستی؟ چه کار کردی؟ کارت رو دید؟
اه تو چرا نمی یای مسنجر که من این همه سؤالام جمع نشه؟

پارسا زاهد دوشنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:59 ب.ظ

به نام خدا
سلام

اومدم یادآوری کنم اگه برای روز پدر به نتیجه نرسیدید و پیشنهادات را پذیرا می‌باشید‌:دی جوراب نانو یادتون نره یه ماه هم شسته نشه بو نمی‌گیره.
حتی بوی مرد !‌:دی

سلام
نه تهیه شد هدیه برای اقای پدر
ولی مطمئن باشید بوی مرد رو حتی تکنولوژی نانو هم نمی تونه کاری کنه براش!

گویای خاموش پنج‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:55 ب.ظ

به نام خدا

سلام

عیدت مبارک :)

امشب به روایتی تولدتم هست خب! پس حساااااااابی مبارک باشه!
(ضمن این که خواستم بگم یادمه، دارم طلب شیرینی هم می کنم! )

سلام عزیزم
ممنون
:)
تو دعا کن تایید بگیرم از ب، من ناهار میدم بهت اصلا! شیرینی که قابل نداره

پارسا زاهد یکشنبه 5 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:45 ب.ظ

به نام خدا
سلام
لیوان قهوه که سر شد از دهن افتاد
حالا یه پست دیگه در مورد هات چاکلت بسرایید.

سلام
بلی
حتما

گویای خاموش پنج‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:34 ق.ظ

هوم، درست شد
خب پس حالا آپ کن دیگه!

اوووووووه! کدشو! ترکیبی شده!
خیلی که که ما اعصاب کد دارییییییم!

چی شده؟
( با لحن فامیل دور!)
چرا من اینجا شکلک ندارم در جواب ها شکلک بگذارم؟
خب مسئولین رسیدگی کنن!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد