خدیجه ازادپور رو که در تلویزیون دید، قند عسلم رو کرد به من و گفت:
منم میخوام قهرمان بشم، کاراته، ژیمیناستیک یا ووشو!
من هم که تصویر زنان محجبه اسلامی ژیمیناستیککار را ثقیل انگاشتم بیدرنگ گفتم:
کاراته خوبه !
اخمهایش را کشید درهم و با تحکم گفت:
نخیر! ووشو میخوام کار کنم!
و با اندکی مکث و لحنی قند عسلانه ( بخوانید کودکانه) گفت: ووشو چیه؟!؟
بادی به غبغب انداختم و پیروزمندانه گفتم:
اونم یه جور کارته است دیگه !
نیشخندی زد و گفت: ضابلو شدم!
من: چی چی شدی؟!؟!؟!
-: ضابلو! یعنی هم ضایع هم تابلو!
من:
پ.ن1: هر چقدر ادعاتون بشه که خیلی معلومات دارید برای رسیدن به قندعسلها باید بدویید بازم!
بخوانید از قند عسلم:
بازم سهلااااااااام
ببینم ناقلا این قند عسل کی بیده؟ راستشو بگو هان هان هان؟
:دی
به!
فک کردین فقط خودتون نرگس دارید؟
نخییییییییییر
منم یه قند عسل دارم جیییییییییییییگر
البته از نرگسه شما بزگتره
دخمل عسیسسسسسسسسسسمه
به نام خدا
سلام
ضابلووووو
از همه ش با حال تر همین ضابلو بود.
ولی من ستون فنرات رو بیشتر تر دوس دارم
به جای ستون فقرات گفتش این قند عسل