اتاق انتهای راهرو؛
دیگر اتاق انتهای راهرو نیست؛
اتاقی است محصور در پارتیشنهای چوبی؛
محدود به فضایی که اشرافی به هیچ جا ندارند!
هنوز اما؛ پردههای اتاق تنگاتنگ یکدیگر را در آغوش گرفتهاند؛
میز اتاق پر از کاغذ است؛ در کنار مجلههایی تاریخ گذشته!
و اتاق پر است از کیف آدمهایی که بیحوصله پرتشان میکنند روی صندلیهای دور میز؛
و چوب لباسی عریانی، که هر از گاهی کتی چروک بر تن میکند؛
اتاق به دفتر متروک مدیر عاملی ورشکسته میماند؛
اما نه!
هنوز درختچهای پر برگ،
در این فضا نفس میکشد.
اتاق، دیگر اتاق انتهای راهرو نیست؛ غریبانهترین کنج جزیرهای گمشده است...
و ساکنانی که هر کدام
مسافران خسته و کشتی غرقشدگانند!
پ.ن1: نمیشود این قلم را ایستاند؛ نمیشود افکار را متوقف کرد..دست من که نبود! افکارم به ناگاه پر میکشد؛ هر وقت که ساکن موقت این جزیره میشوم! و تنها چیزی که در اتاق جستوجو میکند همهی تفاوتهای اتاق انتهای راهروست!
پ.ن2: انصافا دلم میخواست یک "پیکچری" از اتاق بگذارم؛ حیف که میسور نمیباشد!
با شما موافق ام.این اتاق مدتی است بی روح شده حداقل ۵شنبه ها جمعی را که البته همه نگاه شان به عقربه های ساعت بود دور هم جمع می کرد دیگر در ماه رمضان از این جلسات اجباری هم خبری نیست.
راستی نمیشه به این اتقا یه کار کرد دیگری تعریف کنند؟بالاخره الان با مشکل کمبود مسکن مواجه هستیم!
سلام
حورای من
ممنون که تو این بار از من حمایت نمودی!
حالا پیکچر میسر نیست، ایمیجش را که میتوانید بگذارید از این اتاق انتهای راهرو!!
راستی سلام...وقت بخیر............ :)
علیک سلام
وقت بخیر یعنی چی؟ در زبان و ادبیات شیرین پارسی این همه اصطلاح خوب داریم این وقت بخیر رو از کجا میارید هی وقت و بی وقت میگین وقت بخیر!
پارسی رو پاس بدارید؛ ترکی را زاپاس و انگلیسی را یدک!
ایمیج هم حسش نمی باشد! یعنی حس اتاق انتهای راهرو را منتقل نمی کند!