نَنوشته‌ها

همه رفتند؛ من مانده‎‎‎ام و خدایم...

نَنوشته‌ها

همه رفتند؛ من مانده‎‎‎ام و خدایم...

آینه‌

سمند زرد رنگی ایستاد؛ و همه هجوم بردیم.

راننده‌‌ی مرتبی داشت: لباسی کاملا سفید، موهایی شانه‌‌کرده و ژل‌‌زده؛

و صورتی کاملا سه‌تیغه!

پشت هر چراغ قرمز، در آینه‌ی کنار راننده خودش را چک  می‌کرد؛

و موهایش را؛

که به‌هم نریخته باشد.

به نظر می‌رسید دست‌کم سی و پنج را پر کرده است.

میانه‌ی راه، مسافری (مونث) کرایه را به سویش دراز کرد و با صدایی نحیف گفت: پیاده می‌شم!

راننده که به درستی نشنیده بود «جانی؟!؟!» پراند و زن تکرار کرد: پیاده می‌شم.

زن پیاده شد و در را، به رسم همیشه‌ی تاکسی‌سوار ها محکم بست.

مرد خیره نگاهش کرد و زیر لب گفت: یـــــابو!


پ.ن1: یعنی می‌رسد  روزی که باطنمان به اندازه‌ی ظاهرمان آراسته باشد؟

پ.ن2: داشتیم گپ می‌زدیم، سکوت بین‌مون حکم‌فرما شد، بلافاصله گفت سکوت نکن! حرف بزن! وقتی ساکت می‌شی یعنی داری سوژه پردازش می‌کنی بزنی وبلاگت!

نظرات 6 + ارسال نظر
باران پنج‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:13 ب.ظ http://vajehaye-barani.blogfa.com/

سلام


چرا همش عکسات از کادر بیرونن؟!


...............

من نمیدونم از بین این همه حیوون شرافتمند و شناخته شده و آشنا با ذهنیات مردم، که در کاربرد فحش گونه حق آب وگل دارن، چرا یه عده گیر دادن به یابو؟!
یابو آخه چه جوری به این قضیه ربط پیدا می کنه من نمیدونم؟
بعضی وقتا فک میکنم اصن یابو چیه!!!

..............

تو چقد قشنگ و لطیف معضلاتو توضیح میدی!
خوشم میاد، بیخود نیس که " بعضیا" انقد وبلاگتو دوست دارن و مرتب سر میزنن!!!
قبول نیست، من حسودیم میشه!

سلام
راستشو بگم؟ با کروم می نویسم و تو کروم نمیشه سایز عکسا رو دست زد!
حس ندارم برم ای ایی (ie )تنظیم کنم!

فک کنم باید ب فکر قالب نو باشم!

.......................
جالب تر میدونی چیه
استفاده از این واژه که بیشتر در ادبیات مردونه رایجه! جالبه که در یه رده ی سنی خاصی هم بیشتره!

ریشه یابیش نکردم هنوز که چرا اینطوری میشن ذکور!

.......................................
چقدر خوبه تو بهم مثبت نگاه میکنی! فک کنم الان نصف خوانندگان من رو متهم کننن به "هیزی"! در حالی که من فقط راننده رو یه دقیقه نهایتش سه دقیقه نیگا کردم
:)

فک کنم اون "بعضی" ها بیشتر چشم و دلشون ترسیده!

میدونی یه عده اینجا رو چک میکنن که خدایی نکرده مطلبی درباره ی اونا نوشته نشده باشه
:)))

یَـــــــــــــــــک تحلیل های خنده داری هم از ننوشته ها ارائه میدن! به گوشم میرسه یعنی میام ننوشته ها رو باز میکنم هی نیگا میکنم ببینم اخه کجای نوشته های من شبیه برداشت های اوناست!

گویای خاموش شنبه 9 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:49 ق.ظ

به نام خدا

سلام

از پ.ن. شروع می کنم:
پس خوش به حالم که این ترم دیگه اصلاً نمی بینی منو!


و حالا...

ظاهر و باطن یکی بودن رو که تو گفتی.

و اما یه معضل دیگه...
این که تا یکی پیاده می شه این راننده های محترم شروع می کنن پشت سرش حرف زدن خیلی ستمه! معمولاً هم طرف بی گناهه، یا دست کم گناهش به اندازه ی بدوبیراه های پشت سرش نیست!
(البته این موضوع توی مغازه ها و بعضی جاهای دیگه هم هست، که تا مشتری می ره بیرون...)
و جالب و البته تأسف بار این جاست که من شدت این موضوع رو توی تهران درک کردم! توی شهرهای دیگه یا ندیدم یا این قدر کم بوده که به هر حال کمش همه جا هست متأسفانه.

اما با تمام احترامی که برای تهرانی های عزیز و باشخصیت و با فرهنگ و به واقع دوست داشتنی ای مثل شما قائلم، اما باید بگم یه عده ی زیادی توی جمع شما بُر خوردن که باعث می شه من گاهی با ترس و لرز از تاکسی پیاده بشم یا بخصوص از مغازه ای بیام بیرون! به ویژه این که به گناه نابخشودنی چادر هم آلوده هستم!

2 روز پیش که از راه آهن می رفتم خونه، سوار تاکسی راه آهن شدم و البته یه مسافر دیگه هم زده بود.
یه موضوع پیش اومد که از نظر من بی اهمیت بود، اما تا اون آقاهه پیاده شد راننده هه شروع کرد به غیبت.
می خواستم یه چیزی بهش بگم، دیدم خیلی زبونش تند و تیزه و خوب نبست باهاش دربیفتم، پشیمون شدم!
می خواستم بگم من همیشه دوست دارم آخرین مسافری باشم که از تاکسی پیاده می شه! تا دیگه کسی نباشه که راننده باهاش پشت سر من حرف بزنه!!!

---

ببخشید، کامنت من از پست تو طولانی تر شد!

سلام

شما هم من جمله افرادی هستی که هی میگی منو سوژه نکن بزنی وبللاگت! نکنه فک کردی یادم میره؟



اره این تاکسی ها خیلی معضلن!

ولی خب اگر مرفه بی درد نباشی و از اتوبوس استفاده کنی کمتر از این حرفا می شنوی! شایدم حق همهی مرفهین بی درد هست از این حرفا بشنون!

رااااستی تو مگه هواپیما سوار نبودی راه آهن چیکار میکردی؟!؟!؟!

گویای خاموش شنبه 9 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:18 ب.ظ http://koochebaagh.parsiblog.com/

به نام خدا

سلام مجدد

مرفه بی دردم کجا بود؟!
خو وقتی با یه چمدون سنگین و یه کیف دیگه و یه کیف دیگههههههههه باشی، مگه می تونی با اتوبوس بری؟
تازه مسیر من تا یونی تاکسی خوره، خو چکار کنم؟

تازههههههه، کی گفته من همیشه هواپیما سوارم؟! ایش یعنی به نظر لوس و سوسول میام؟!
نه بابا، تقریباً یه خط در میون یا این یا اون، تازه شهریه ی دانشگاه آزاد باعث شد بیش از پیش زورم بیاد پول هواپیما بدم

مرفه بی دردم کجا بود؟ :پی

سلام
قبول کن مرفه بی دردی!
:)

عین خود من! وگرنه تاکسی سواری اون هم با داشتن شهریه دانشگاه ازاد؟!؟!

۲۰۶۶ پنج‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 06:36 ب.ظ

سلام
نهه
نهه
لابد گفته "یاهو" شما اشتباه شنیدی
آره.پرسیدم
ذکر خدا می کرده

سلام
عجب!!!!!!!!!

shshs شنبه 16 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:43 ب.ظ http://www.myweblog.com

با سلام

- اولا اگه مسافر مذکور جزء رجال بود بازم این همه این موضوع برای شما جذابیت پیدا می کرد؟ ( میدونم الآن میگید آره ولی با خودتون صادق باشید!)

- ثانیا من هم گه گاه قلکم رو میشکونم و تاکسی سوار میشم ولی در رو محکم به هم نمی کوبم (بعضی وقت ها اینقدر آروم می بندم که مجبور میشم دوباره باز و بسته اش کنم). مواقعی هم که از دستم در میره از راننده عذر خواهی می کنم (البته نه از ترس شنیدن یابو!) بیخود با تعمیم بی دلیل و مدرک این رفتار سعی در توجیه رفتار اون خانم نکنید.

- ثالثا به فرض که رفتار مذکور رفتار غالبی باشه (گفتم به فرض) آیا این حق برای خانم ایجاد میشه که رفتار نادرست رو تکرار کنه؟

- رابعا به قول سعدی:
نه هر بیرون که بپسندی درونش همچنان باشد
بسا حلوای صابونی که زهرش در میان باشد

- خامسا با توجه به پی نوشت 2 و فواصل بین مطلب زدن شما این سوال پیش میاد که: یعنی اینقدر کم سکوت می کنید؟!!

سلام
نخست این که مسافر هر کی بود انصافا همین رو می نوشتم ولی اگر راننده زن می بود شاید فرق می کرد! که ممئن باشید درصد بسیار اندکی از جمعیت بانوان راننده اینطور خواهند بود!

دوم این که بله منم همین کار رو می کنم منتهی وقتی برای راننده ای این اتفاق پیش میاد، یابو گفتن غیر قابل توجیه می نماید ! حالا اگه مسافر ذکور بود باز هم به دنبال دفاع راننده بودید؟ (میدونم الآن میگید آره ولی با خودتون صادق باشید!)

سوم این که از کجا می دونید اون خانم این رفتار رو همیشه تکرار می کرده؟ شاید این اتفاقی بوده اصلا!


چهارم این که سعدی بسیار نکو گفته...خدا خیرش بده! اینقدر سعدی می خونید کمی هم عبرت بگیرید!

پنجم این که این ها طرح هایی از سیاه نماایی علیه منه!
سیچویشنش فرق داشت! شما هنگام گپ زدن با کلو فرندزتون کمتر سکوت میکنید نه؟!؟!( البته به گمونم ذکور در این مواقع بیشتر در حال بلعیدن هستند تا حرف زدن!)

shshs سه‌شنبه 19 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 02:52 ب.ظ http://www.myweblog.com

با سلام

"میانه‌ی راه، مسافری (مونث) کرایه را به سویش دراز کرد و با صدایی نحیف گفت: پیاده می‌شم!"

تاکید روی "مونث" بودن مسافر و نحیف بودن صداش، از نظر من نویسنده میخواد حس دلسوزی مخاطب رو برانگیزه: « ببینید چطور طرف با این زن بیچاره که صداشم به زور در میاد برخورد می کنه!»
اگر چنین منظوری نداشتید چرا اصلا به مونث بودن مسافر در یک جمله ی معترضه اشاره کردید؟ حالا اگه مخاطبتون تصور می کرد مسافر مرد بوده چه اشکالی پیش می اومد؟

"زن پیاده شد و در را، به رسم همیشه‌ی تاکسی‌سوار ها محکم بست. "

اینجا نویسنده میخواد توضیح بده که انگیزه ی راننده از ناسزا گفتن چی بوده اما همزمان سعی در تبرئه کردن مسافر می کنه: « این یه رسمه که مسافرا در رو محکم ببندن!» راننده ی بیچاره هم حق نداره از تعرضی که بی دلیل به اموالش شده ناراحت بشه!

"وقتی ساکت می‌شی یعنی داری سوژه پردازش می‌کنی بزنی وبلاگت!"

جمله کاملا واضح داره میگه سکوت شما با سوژه پردازیتون رابطه ی مستقیم داره! اگر گفته بود که: «وقتی وسط صحبت کردن ساکت می شی یعنی داری سوژه پردازش می‌کنی بزنی وبلاگت!» اون وقت اون معنی مورد نظر شما رو میداد.


ضمنا من کلا زیاد سکوت می کنم (باور ندارید از 118 بپرسید!) ولی شما که دیگران رو به «کم گو و گزیده گوی!» دعوت می کنید ازتون انتظار بیشتری میره!

در آخر توصیه می کنم یه خورده روحیه ی نقد پذیری رو در خودتون افزایش بدید. (میدونم الآن میگید که «خیلی هم نقد پذیرم» ولی با خودتون صادق باشید!)

سلام

اعتراف می کنم واژه ی repartee فقط برازنده ی شماست و من نمیدونم چرا استادم این واژه رو به من نسبت داده!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد