نَنوشته‌ها

همه رفتند؛ من مانده‎‎‎ام و خدایم...

نَنوشته‌ها

همه رفتند؛ من مانده‎‎‎ام و خدایم...

حق " گفتنی" است!

محال بود نفهمیده باشد من توی صف ایستاده ام، اما مثلا نجابت به خرج داده ام و دورتر از دستگاه عابر بانک ایستاده  ام تا مردی که پشت دستگاه ایستاده، با خیال راحت کارش را بکند.

داشتم توی کیف همیشه شلوغ و درهمم، دنبال کارت میگشتم که حتما به خیال خودش زرنگی کرد و پرید پشت دستگاه!

اما با بد آدمی پیچید مردک بی شعور! با کسی که معتقد است:اگر زورم نمیرسد یک مشت حواله قلدری ات کنم، زبانی دارم بس سرخ!

در کمال ادب گفتم: من پیش از شما توی صف بودم، نوبت من بود

از گوشه چشمان خبیثش! نگاهی کرد و گفت سرتون تو کیف بود اخه!

وقاحتی که برای توجیه به جای عذر خواهی به خرج داد، لجم را درآورد! حق این موجوداتی که بویی از شعور ندارند را انصافا باید کوبید کف دستشان

داشتم چپ چپ نگاهش میکردم، که پیرمردی با لهجه غلیظ عربی، آدرس نانوایی را از من پرسید. گفتم نمیدانم و رهگذرم اما او که متوجه خشم حبس شده در چشمان شد، با خنده گفت: حتما مصلحتی توش بوده.

لبخندی زدم و با صدایی رسا گفتم: مصلحت که بله، اما متاسفانه بعضی ها عادتشون شده حق زن ها رو بخورند

مردک با لحنی کلافه گفت: خانم رو اعصاب من راه نرو، سرت تو کیف بود.

قبل از این که من جوابش را بدهم، پیرمرد گفت:من نه شما رو میشناسم نه این خانم رو، ایشون قبل از شما اینجا ایستاده بود و تو صف بود، من از دور می اومدم دیدم.

بعید میدانم ذره ای شرم کرده باشد اما ایمان دارم تکرار "گفتن" ها هیچ وقت بی اثر نیست!

 

پ.ن1: به همین راحتی میشود برای خود "حق الناس" خرید!

پ.ن2: از زن هایی که نمیتوانند حداقل از حقشان بگویند، اصلا خوشم نمیاد، اینها مروجین حق خوری در ذکورند!

پ.ن3: میزان تنفرم از این جماعت که قدر و منزله زن را تحقیر میکنند به هر وسیله، وصف ناشدنی است!

 

نظرات 6 + ارسال نظر
داداش کوچیکه چهارشنبه 3 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 10:43 ب.ظ

سلام
باز فمنیست بازی شما گل کرد؟! :پی
خب قبول. اما اینو فقط به زنها نسبت ندین؛ یکی پسربچه مثه من هم کم قربانی نشدماااا!؛)
البته گاها اقتدار مآبانه و بی حرف و جدل حقم رو میگیرم! اما خب شده خانومی داشته این حق رو ضایع میکرده که ...
اونجوری نگاه نکنین! از ترس اینکه اونم مثه شما همچین جبهه ای اتخاذ نکنه، جرأت نکردم حتی سرمو بالا بیارم!!!
کل یوما! اینا مرد و زن نداره! من همه جوره اشو دیدم! بهله... :پی

سلام!
شاید ولی این حالت خیلی به ندرت اتفاق می افته که یک خانم حق خوری کنه در ملا عام

گویای خاموش پنج‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 12:03 ق.ظ

به نام خدا

سلام


چقددددددددددددددددر پررو! عذر بدتر از گناه میاره مردک! عجبا!!!


آره منم معمولاً تا جایی که بتونم دفاع می کنم از حقم..
اما گاهی بعضیاشون خیلی قاطی هستن، ینی بذاریشون حتی می خوان دست هم بلند بکنن روی یه خانوم یا فحش و بد و بیراه!! ینی شعور گاهی تعطیله دیگه! :|

سلام
اون که بعله!
بعضی هاشون اینقدر بی شعورن ادم ناچاره در قبالشون سکوت کنه! خدا نسلشون رو منقرض کنه! (منظورم این دسته هستند نه کل ذکور )

یک کربلایی پنج‌شنبه 11 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 12:19 ق.ظ http://hayatetayebe.parsiblog.com/

سلام
یا قرآن چه عصبانی و چقدر فوش و فوش کشی
برای پست قبلی هم بگم که بله بله خانوم پرستار با تجربه!
مام شنیدیم همشون سه کیلویی به دنیا میان
فقط مشکل ما اینه که خلق الله توی جامعه از جنس مونثش اونقدر زیادن که داره از سر و کول جامعه بالا میره
(البته به من مربوط نیستا ، مشکل جامعه س و خودش میدونه و خوش )

سلام
فحش و فوش کشی مال شما جماعت ذکوره
خانم ها نهایت یک تذکر محترمانه و مودبانه؛

نخیر همه اشون سه کیلویی به دنیا نمیان، به طور متوسط سه کیلو هستن

انشالله خدا برکت بده به جنس مونث در جامعه؛ خدا زیادمون کنه
جای حق نشسته، میخواد انسان های مفید رو زیاد کنه و به درد نخور ها رو کم؛ مشکلی دارید با تدبیر خدا؟

سیب سبز جمعه 12 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 11:51 ب.ظ http://seebak.ir

سلام.
با همون کیفتون می زدید پس کلش!!!

البته اینا زن و مرد نمیشناسنا! خب من به شخصه هم همچین آقایونی دیدم و هم خانومایی که همچین رفتاری رو دارن.

سلام
کیفم سبک بود آخه، این جور مواقع باید کفش پاشنه ده سانت، از این نازکا رو داشته باشی که درسی "عمیق" بگیره!

پارسا زاهد شنبه 13 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 09:32 ب.ظ

به نام خدا
سلام

من کاملاً به شما حق می‌دم و البته این رو هم بگم که از دسته این دسته از این جماعت دیگر اهالی ذکور هم بی نسیب نمانده اند.
موردی را خودم شاهد بودم در بانک صادرات شعبه بوووووق. به قول شما مردکککک‌!‌:دی با نامزدش آمده بود بانک و مشغول مصاحبه با صندوق‌دار بود. مردی از جماعت غیر کنارش بود و از او خواست کمی آن طرف‌تر رود. نبودید ببینید آن مردک نامرد، چه کرد!!!
انگار هر چه از جنس فحش و فوش و ... بود به او داده باشند، از کوره در رفته بود به مرد بیچاره آنچنان با ادبانه!!! می‌توپید که نگو.
اما آن مرد بیچاره آرام جوابش را داد تا بلکه آب سردی باشد بر موتور رادیاتور جوش‌آمده مردک. اما انگار اوضاع خراب‌تر می‌شد. هر چه مرد آرام‌تر جواب می‌داد و می‌گفت قصد نداشته نوبت را رعایت نکن و چرا اینگونه جوش آورده‌ای، مردک بی‌شرم تر می‌شد. شاید پیش نامزدش یا شایدم همسرش و یا شایدم خدای ناکرده....، شیر شده بود.

بگذریم که مردک نامرد شد و مرد نشد.

چه خوبه آدم این مدلی بنویسه‌ها. جو منو گرفت :دی
کاش می‌شد خدا همون موقع این مردک‌ها رو سوسکشون کنه:|

آآآآآآآآآآآآآآآخ گل گفتین همون موقع خدا سوسکشون کنه!
به خاطر اینه که جو جامعه "تذکر پذیر" نیست، یه نگاه به قیافه آدم وقتی بندازن و ببینن که ادم مظلومیه و اهل جدل نیس (عین من) حقشو دو لپی می خورن یه آبم روش

تولد چهارشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 02:18 ق.ظ

راست میگویید بانو!
اما گاه میان کسانی هستی ک میخاهند سکوت کنی و از حقت سخنی ب میان نبری !
کسانی بس نزدیک وگاه بس دور !!!

اما هر چه باشد، نباید سکوت کرد!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد