خدیجه ازادپور رو که در تلویزیون دید، قند عسلم رو کرد به من و گفت:
منم میخوام قهرمان بشم، کاراته،
ژیمیناستیک یا ووشو!
من هم که تصویر زنان
محجبه اسلامی ژیمیناستیککار را ثقیل انگاشتم بیدرنگ گفتم:
کاراته خوبه !
اخمهایش را کشید درهم و با تحکم گفت:
نخیر! ووشو میخوام کار کنم!
و با اندکی مکث و لحنی قند عسلانه ( بخوانید کودکانه) گفت: ووشو چیه؟!؟
بادی به غبغب انداختم و
پیروزمندانه گفتم:
اونم یه جور کارته است دیگه !
نیشخندی زد و گفت: ضابلو شدم!
من: چی چی شدی؟!؟!؟!
-: ضابلو! یعنی هم ضایع هم تابلو!
من:
پ.ن1: هر چقدر ادعاتون بشه که خیلی معلومات دارید برای رسیدن به قندعسلها باید بدویید بازم!
بخوانید از قند عسلم:
تجربه ثابت کرده است (یا میکند)
هر گاه که دوست نداری «با» کسی باشی! خیلی زود «بالادست» تو خواهد شد!
پس سعی کن در زندگی هرگز نسبت به حضور و یا غیبت کسی دل نبندی!
تجربه ثابت کرده است (و یا میکند) که:
هر وقت از دست انسان بد راحت شدی! اندکی بعد یکی بدتر نصیبت خواهد بود
پ.ن1: کاملا اخلاقی بود پست این روز!
هیچ نوع ارتباطاتی هم به عالم سیاست و غیرسیاست و اینا نداره!
پ.ن2: از خدا صبر جزیل میطلبم تا بتوانیم یکدیگر را در جامعه تحمل کنیم!
سرم را تکیه میدهم به شیشهی سرد و کثیف؛
چرخش باد را تماشا میکنم لابهلای درختان طلاییرنگ
و باران برگهای زرد و نارنجی درختان نیمه برهنه را؛
عطر پاییز و ذرت مکزیکی! خیابان را پر کرده است...
پاییز فصل عاشقان است و عارفان؛
فصل عشق است پاییز.
پ.ن: این روزها از خودم میپرسم چرا دیدگاه و اندیشههای دیگران را همیشه غلط میپنداریم و اندیشههای خویش را تماما درست؟!؟
امروز اتفاق افتاد:
اون: آخرین باری که همدیگه رو دیدیم کی بود؟
من: مردادماه بود؛ بعد از اون دیگه ندیدیم همدیگه رو...
اون: ع..راس میگی؟...خب به نظرت من تغییر نکردم؟
من نگاهی به او میاندازم و میگویم: غمگین شدی کلا! از اون دفعه که خیلی ناراحت بودی.
اون: همون باری که گریه کردم؟
من: آره!
اون: خب دیگه صورتم چه تغییری کرده؟
من: خیلی خستهایی!
اون: دیگه چی؟
من:
اون: یعنی معلوم نیست دماغم رو عمل کردم؟
من که اصلا متوجه این اتفاق بزرگ! زندگیش نشده بودم: خب آخه من خیلی دقت نمیکنم کلا!
اون:
دانشگاههای ما جایی هستند که:
جناب آقای دکتر ایکس
تکیه میدهد بر کرسی استادیش ، بادی به غبغب میاندازد و میگوید:
ایران اشتباه بزرگی مرتکب شده! ما کاشف الکل بودیم؛ میتونستیم الان بزرگترین صادرکننده مشروبات الکی به دنیا باشیم! میتونستند داخل مصرف نکنند، ولی وقتی پای پول مطرح بشه باید تجارتی رو برگزید که سود توشه!
( و همهی دانشجویان به نشان تاسف این خبط بزرگ ایران، سر تکان میدهند!)
دانشگاههای ما جایی هستند که:
اساتید گرام کلا با چند نفر تو کلاس مشکل دارن؛
اونهایی که چادر سر میکنند!
دانشگاههای ما جاهایی هستند که:
میکوشیم با اساتید غربزده، اسلامیاشان کنیم!
پ.ن: لطفا اعتراض نکنید که همهجا اینطور نیست! بله قبول دارم همه جا اینطور نیست!
منتهی بالاخره در دوران تحصیلات تکمیلیاتان بدان بر خواهید خورد!